پژوهش حاضر به بررسی ریشه های حجاب و پوشش زنان در تاریخ ایران باستان و پیش از اسلام می پردازد. انگیزه دیگر این پژوهش در پرداختن به دوره های پیش از اسلام، مقابله با این توطئه فرهنگی- سیاسی است که می کوشد حجاب زن ایرانی را پدیده اختصاصی مسلمانان وانمود کند و از این طریق میان ایرانیان مسلمان و غیر مسلمان شقاق افکند و رعایت حجاب را برای غیر مسلمانان امر تحمیلی معرفی نماید.
در عصر حاضر، تحریف حافظه فرهنگی و تاریخی ملت ها کارسازترین حربه دشمن فرهنگ ستیز است که وی را در رسیدن به مقصود خویش، یعنی سیطره فرهنگی و به تبع آن، اقتصادی بر جهان یاری می کند؛ زیرا اگر حافظه فرهنگی و تاریخی ملتی تحریف شود، مانند لوحی ساده، پذیرای نقشی خواهند گردید که به او ارائه خواهد شد. برای رویارویی با چنین دشمنی باید هویت فرهنگی را جلا داد، ریشه های فرهنگی را در قرون و اعصار گذشته بازشناخت و برای پاسداری از آنها به پا خواست.زیرا هرچه ریشه ها ژرف تر و استوارتر باشد، برکندن آنها برای دشمن، دشوارتر و ناممکن تر می شود. بدین منظور پژوهش حاضر به بررسی ریشه های حجاب و پوشش زنان در تاریخ ایران باستان و پیش از اسلام می پردازد. انگیزه دیگر این پژوهش در پرداختن به دوره های پیش از اسلام، مقابله با این توطئه فرهنگی - سیاسی است که می کوشد حجاب زن ایرانی را پدیده اختصاصی مسلمانان وانمود کند و از این طریق میان ایرانیان مسلمان و غیر مسلمان شقاق افکند و رعایت حجاب را برای غیر مسلمانان امر تحمیلی معرفی نماید؛ لذا هوشیاری اسلامی و لزوم اتحاد ملی ایجاب می کند که به بازشناسی ریشه های مشترک فرهنگی اهتمام ورزیم و سرچشمه های حیات تاریخی خویش را آگاهانه پاس داریم.
عوامل مؤثر بر پوشش زنان در ایران باستان
در بررسی حجاب و پوشش زنان ایران باستان لازم است در ابتدا دو عامل به عنوان متغیرهای مسئله بررسی شود:
۱- نگاه دینی حاکم بر ایران باستان به زن و به تعبیری باورهای دینی مردم که موجب میشده پوشش متناسب با آن باورها جزء هنجارهای جامعه شناخته شود؛
2- نگاه جامعه به زن در آن دوره ها و به عبارت دیگر موقعیت اجتماعی زنان که طبعا پوشش متناسب با آن موقعیت ها را ایجاب می کرد. ذیلا به بررسی موارد یادشده می پردازیم
الف. عقاید دینی ایران باستان
درباره اعتقادات دینی بومیان ایران، پیش از ورود آریایی ها، به اجمال می توان گفت که زن در عقاید دینی مردم آن روزگار جایگاه والایی داشته است. ریشه این امر را باید در نخستین دوره های زندگی بشر جستجو کرد. آنگاه که انسان کهن به نیروی شگرف زایش در زن متعجبانه مینگریست و حتی شگفت آورانه آیین زایمان دروغین را برگزار می ساخت. و برای زن نیرو و قدرتی اسطوره ای و خدایی قائل می شد و آن را به عنوان جوهر حیات می پرستید. بدین گونه کهن ترین آثاری که از نوعی باورهای دینی در جوامع کهن حکایت می کند، مربوط به الهه ها یا مادر خدایان باستانی است. علاوه بر این، زن در تحول زندگی بشر از دوران نوسنگی (هزاره هشتم پیش از میلاد) و غارنشینی به کشاورزی و سپس بنا نهادن مدنیت ساده نخستین، نقش اساسی ایفا کرده بود. اهمیت این نقش و بالا بودن میزان دخالت و سیطرۀ زن در زندگی سبب می شد وی جنبه قداست و ایزدگونگی پیدا کند. آثار به دست آمده از هزاره های ششم تا اول پیش از میلاد (1) نشان می دهد که در آن دوره ها الهه مادر تقدس داشت و به عنوان مظهر آسمانی باروری، حاصلخیزی، رویش و برکت پرستیده می شد.
در هزاره دوم پیش از میلاد آریایی ها از آسیای میانه به این سرزمین، که بعدها به اعتبار نژاد ایشان «ایران» نامیده شد، مهاجرت کردند. آریایی ها در آغاز خدایانی را ستایش می کردند که به دوران هند و اروپایی یعنی دوره همزیستی آنها با مردم هند در سرزمین های سابق مربوط می شد. یکی از مهمترین خدایان ایشان آناهیتا یا اردوی سورا (Ardvi Sura) الهه آب های نیرومند پاک بود که او را همتای سرس وتی(Sarasvati) ایزدبانوی آیین ودایی هند می دانند.
آناهیتا با خصوصیاتی بسیار برجسته و با قدمتی طولانی، جایگاه مهمی را در آیین های ایران باستان به خود اختصاص داده است و از روزگاران پیش از زرتشت تا دوره اسلامی مورد پرستش قرار می گرفت. در کتیبه های هخامنشی و آثار باستانی اشکانی و ساسانی نام، تصویر و تندیس او آمده، نیایشگاه های متعدد برای او ساخته شده و در سرزمین هایی که زیر نفوذ سلسله های ایرانی بوده اند، مانند آسیای صغیر، ارمنستان، ایبریا، آلبانی، بابل، دمشق، سارد و شوش، ستایش می شده است. (2)
زرتشت در ۱۲۰۰ تا ۱۰۰۰ سال پیش از میلاد ظهور کرد.(3) در دین او عقیده به خدایان متعدد جای خود را به توحید و پرستش اهورامزدا داد؛ اما بخشی از عقاید ماورائی پیشین، به صورت اصلاح شده جای خود را در آن حفظ کرد؛ با این دگرگونی، آناهیتا که پیشتر یکی از خدایان به شمار می رفت، در آیین زرتشت به مرتبه ای پایین تر نزول کرد و در ردیف «ایزدان» جای گرفت. توضیح آنکه در کیش زرتشت، اهورامزدا نیروی غایی و در رأس آفرینش است؛ پس از او امشاسپندان قرار دارند که ۷ تن هستند و پس از آنها ایزدان که تعدادشان بسیار است. ایزدان و امشاسپندان با تفاوت هایی در رتبه و مقام، جایگاهی چون جایگاه فرشتگان در اسلام را دارند.
وضع پوشش و جایگاه زنان در ایران باستان
آناهیتای زرتشت
آناهیتای زرتشتی دیگر خدا نبود؛ اما یکی از فرشتگان خدا بود که همچنان مفاهیم والای پیشین را حفظ کرده بود و چنانکه آبان یشت اوستا توصیف می کند، در چشم اندازی اساطیری همچنان هویت زنانه داشت. آناهیتا نیرومند و درخشان، بلندبالا و زیبا، و پاک و آزاده توصیف شده که به فرمان اهورامزدا باران و برف و تگرگ فرو می باراند و بدین ترتیب، سرچشمه همه آب های روی زمین است. او منبع همه باروری هاست، نطفه مردان را پاک می کند، زهدان زنان را برای زایش آماده می سازد و شیر را در پستان مادران پاک می نماید. به طور خلاصه آناهیتا نماد پاکی، برکت، زیبایی، حاصلخیزی، باروری و حیات و زندگی است (4).
در اندیشه هستی شناختی آیین زرتشت، باز هم زن حضور نمادین دارد. سه امشاسپند از هفت امشاسپندان که نخستین آفریده های اهورا هستند، مؤنث شناخته می شوند. ویژگی ها و وظایف این امشاسپندان که در زیر می آید، تلقی زرتشتیان را از زن نشان می دهد و به لحاظ موضوع این مقاله محل درنگ و توجه است:
١. سپندارمد (سپنته آرمیتیSpanta-Armaiti): به معنی اخلاص و به جاندیشی است و مظهر فرمانبرداری مؤمنانه در برابر پیامبر میباشد. ایزدبانوی زمین است و به چهارپایان چراگاه می بخشد. وقتی که پارسایان در روی زمین، که نماد این جهان اوست، به کشت و کار و پرورش چهارپایان می پردازند، یا هنگامی که فرزند پارسایی زاده می شود، او شادمان می گردد و وقتی مردان و زنان بدو دزدان بر روی زمین راه می روند، آزرده می گردد. همان گونه که زمین همه بارها را تحمل می کند، او نیز مظهری از تحمل و بردباری است. سپندارمد با گستاخی و کج اندیشی مبارزه می کند (5).
۲. خرداد (هئوروتاتHaurvatat): به معنی تمامیت، کلیت و کمال است و مظهر نجات افراد بشر است. آب و آبادانی را حمایت می کند و در این جهان، شادابی گیاهان از اوست (6).
٣. امرداد (آمیرتاتAmeretat) : به معنی بی مرگی است و تجلی دیگری است از رستگاری و جاودانگی. مانند خرداد با آب و گیاه ارتباط دارد و هدایای هر دو ثروت و رمه چهارپایان است. این دو امشاسپند نماینده آرمان های نیرومندی، و سرچشمه رویش و زندگی هستند و با گرسنگی و تشنگی میجنگند.(7) در طبقه ایزدان هم علاوه بر آناهیتا ، ایزدبانوانی دیده می شوند که البته تعدادشان به نسبت ایزدان، بسیار کمتر است. برخی از این ایزدبانوان عبارت اند از:
۴. آشی یا آزد ashay : که به معنی سهم، بخش و پاداش است. در اوستا به صورت زنی درخشان، بسیار نیرومند، خوش اندام، مجلل، شکوهمند و آزاده نژاد توصیف شده است. نماد توانگری و بخشش است، خرد و خواسته می بخشد و پیشرفت و آسایش به خانه ها می برد. زنانی که اشی یارشان باشد، سفیدبخت هستند (8).
۵- دین یا دینا Daenā: مظهر وجدان است و به آدمیان نیرو میدهد تا راه اهورایی را برگزینند. اگر انسانی بر این نیروی درون دست یابد، هرگز به بدی دست نخواهد برد. نقش اساسی دئنا بر پل چینود (شبیه پل صراط مسلمانان) است؛ آنگاه که انسان پس از مرگ و هنگام داوری بر کردارش، از پل چینود می گذرد، اگر نیکوکار باشد، گذرگاه برای او پهن و گسترده می گردد و در اولین گام که پیش می گذارد، دئنا چون دختری زیبا و درخشان همراه با نسیمی خوشبو به پیشواز او می آید و او را به بهشت رهنمون می شود. این ایزدبانو در واقع با زیبایی خود، کارهای نیک و اهورایی و وجدان انسان در گذشته را مجسم می سازد. او همچنین آسودگی زنان را می پاید.(9)
6- چیستا: ایزدبانویی است که نماد دانش و آگاهی و فرزانگی است. غالبا با ایزدبانوی دین یکجا ذکر می شود و راه راست را نشان میدهد (10).
۷. گوشون یا گئوشورون Geushurvan : ایزد نگاه دارنده چهارپایان مفید است. وقتی گاو نخستین در حمله اهریمنی کشته شد، او به درگاه اهورامزدا از بدکاری و ستمی که در گیتی بر چهارپایان اعمال خواهد شد نالید، اما اهورامزدا به او اطمینان داد که چنین نخواهد ماند و زرتشت آیین خود را بر مردمان عرضه خواهد کرد و رفتار خوب و مناسب با چهارپایان را به ایشان خواهد آموخت (11).
بنابر هستی شناسی زرتشت، در برابر اهورا و موجودات اهورایی، اهریمن و موجودات اهریمنی قرار دارند که با نام دیوان شناخته می شوند. البته دیوان در منابع زرتشتی به روشنی و تفصیل وصف نشده اند و جنسیت آنها کمتر مشخص است، اما در میانشان چند دیو مؤنث دیده می شود؛ مانند جهی که در آغاز آفرینش نقش تخریبی دارد و نماد روسپیگری است، اوډگ که جمشید را به سوی لذت های دنیوی راند و مردم را به سخن گفتن در جایی که باید سکوت کرد، روا می دارد، و پریمتی که دیوزن تکبر و دشمن سپندارمد است (12).
تعداد دیوزنان در برابر دیوان بسیار محدود است و از مقایسه جنسیت موجودات مینوی می توان نتیجه گرفت که در بینش زرتشتی و ایرانیان باستان، زن جایگاه مثبت و بسیار والایی در نظام آفرینش داشته است. مفاهیم مرتبط با زن، چنانکه ملاحظه شد، عبارت بود از: پاکی، برکت، کمال، هدایت، دانش و فرزانگی، شادابی و زندگی، توانمندی، آزادگی، رستگاری، بردباری، پاداش، بهره مندی، وجدان، آسایش، حمایت از حیوانات مفید و...
علاوه بر آنچه در تفسیر جهان مینوی گفته شد، در عالم انسانی هم آموزه های زرتشت درباره زنان شایان تأمل است. البته باید توجه داشت که هر قدر از فضای اساطیری و هستی شناختی این آیین بیرون آییم و به قلمرو آموزه های دینی در فضای واقعی زندگی وارد شویم، دیگر آن خداگونگی پیشین را در شأن و منزلت زن نمی بینیم. حتی در آن دسته از منابع زرتشتی که در دوره های متأخر و تحت تأثیر فرهنگ های ملل دیگر تألیف شده، دیدگاه های منفی هم راجع به زنان دیده می شود (13).
اما به هر حال آیین زرتشت هم در آغاز آفرینش نگاه متعالی به زن دارد چنانکه بررسی شد و هم در آخرالزمان و هنگام ظهور منجی جایگاهی مساوی با مردان برای او در نظر گرفته است؛ به طوری که از سی تن یاوران پرهیزکار سوشیانت، پانزده تن زن هستند و ۱۰ تن مرد (14). پاداش اخروی هم برای هر دو یکسان است؛ چنانکه خطاب در این آیین به زن و مرد - هر دو است تا راه راست را با خرد خویش برگزینند، کردار نیک داشته باشند و از بهره مینویی برخوردار گردند.
افزون بر این، در اوستا زنان پارسا و پاکدامن بسیار ستوده شده اند و نقش زادن و پروردن فرزندان و کلا روابط سالم خانوادگی در کانون توجه است. زرتشت در گات ها که سروده های خود او و از کهن ترین بخش های اوستاست، همسری را که اهورامزدا برای پوروچیستا (15)، جوانترین دختر وی، برگزیده است، معرفی می کند و به او می سپارد که به خرد خویش مراجعه نماید و از روی دانش و پارسایی رفتار کند. سپس به همه نوعروسان و تازه دامادان پند می دهد که پیوسته با اندیشه نیک زندگی کنند و در راستی از یکدیگر پیشی گیرند تا از زندگی و خانمان خوب برخوردار گردند (16). در اینجا همچنین تصریح می شود که آن خوشی که از تباهی و تیرگی به دست آید، در اصل مایه اندوه است و کسانی که راستی و درستی را تباه سازند، زندگی مینویی خویشتن را نابود می کنند (17).
آموزه هایی از این دست که به پاکدامنی، خردمندی و استحکام روابط خانوادگی ترغیب می کنند و از دروغ و فریب و زشتکاری چه در نهاد خانواده و چه بیرون از آن پرهیز می دهند، در آیین زرتشت فراوان است. این همه اقتضا می کند که برای حفظ حریم عفاف و پارسایی، کشش های طبیعی و زمینه های غریزی زن و مرد واقع بینانه و جدی تلقی گردد و پوشش مناسب جهت مهار کردن آنها در نظر گرفته شود. گرچه دستورهای صریح در مشخص کردن حدود پوشش در اوستا موجود نیست، ولی عرف زرتشتیان در طول تاریخ نشان میدهد که پوشش پارسایان این آیین با مقاصد دینی و باورهای مینویی ایشان سازگار بوده است. در ادامه مقاله اسناد تاریخی این مسئله را ارائه می کنیم.
ب. موقعیت اجتماعی زن در ایران باستان
١. موقعیت زنان در منطقهی ایران پیش از ورود آریایی ها
در فلات ایران با همه کاوش های باستان شناسی از دوره پارینه سنگی و میان سنگی آثاری یافت نشده است. بنابراین، دانشمندان نتیجه می گیرند که قدیمی ترین ساکنان ایران، عصر پارینه سنگی و میان سنگی را ناگزیر در کوه ها گذرانده اند و دشت را فقط در پایان دوره میان سنگی و آغاز دوره نوسنگی، یعنی در حدود هزاره هشتم پیش از میلاد، برای سکونت برگزیده اند (18). انسان ساکن در این سرزمین پس از گذار از یک دوران طولانی شکار و ماهی گیری، در زمان یادشده به اهلی کردن دام و زندگی اسکان یافته زراعتی دست پیدا کرد و زندگی خود را براساس اجتماعات کشاورزی و دامداری استوار ساخت (19).
زن در این دوره تحول، نقش اساسی داشت. ویل دورانت در این باره می گوید: «در اجتماعات ابتدایی، قسمت اعظم ترقیات اقتصادی به دست زنان اتفاق افتاده است، نه به دست مردان. در آن هنگام که قرن های متوالی، مردان دائما با طریقه های کهن خود به شکار اشتغال داشتند، زن در اطراف خیمه، زراعت را ترقی میداد و هزاران هنر خانگی را ایجاد می کرد که هریک روزی پایه صنایع بسیار مهمی شده است.» (20).
در نگاره های به دست آمده از ایلام و دیگر نقاط ایران متعلق به هزاره پنجم و چهارم پ.م. می توان نقش زنان را در کار کوزه گری و سفال سازی مشاهده کرد. بر یکی از مهرهای به دست آمده از شوش تصویر زنی نقش بسته که حاکی از پایگاه مهم اجتماعی اوست. وی بر تختی جلوس کرده و با دوک نخ ریسی به کار مشغول است و زنی دیگر دو مشک در بر دارد که مشغول تکان دادن آنهاست (21). به طورکلی زن در این دوره ها فعالیت های مختلفی دارد و مهم ترین کارهای او مربوط به کشاورزی، کشت و برداشت نباتات، شناسایی گیاهان و ریشه های گیاهی جهت مصارف کشاورزی و نیز دارویی است (22).
نقش زنان در جوامع ابتدایی را از دیدگاه تکوین هسته های اولیه خانواده هم بررسی کرده اند. توضیح آنکه بنا بر یک نظر، تنها پایه طبیعی پیوستگی جماعت های بدوی، غیر از همکاری برای تغذیه، عبارت از همخونی بوده و این خویشاوندی نیز در شرایط آمیزش جنسی آن عصر، از طریق انتساب به مادر امکان پذیر نبوده است؛ لذا نخستین سازمان اجتماعی احتمالا به صورت اجتماعات دودمانی از تبار مادری به وجود آمده است. آثار مکشوفه از دوران بعدی، وجود اجتماعات دودمانی بر پایه انتساب به تبار مادری را در کشور ما تقویت می کند و به احتمال قوی می توان گفت که مادرسالاری لااقل از آغاز دوره نوسنگی هسته مرکزی اقتصادی - اجتماعی مردم ساکن سرزمین ایران را تشکیل می داده و اهمیت خود را لااقل تا هزاره سوم پ.م. از دست نداده بوده است. اسناد ایلامی مربوط به هزاره دوم پ.م. هم حاکی از بقای آثار نیرومندی از جامعه مادرسالاری گذشته است (23)؛ در اسناد واگذاری اموال، علاوه بر مردان نام زنان نیز مشاهده می شود و گاهی زنان تنها وارث بودند. اینها نشانه حق مالکیت زنان در تمدن ایلامی است. زنان همچنین اجازه داشتند به عنوان شاهد در دادگاه حاضر شوند (24). با این همه از اواسط هزاره سوم پ.م. نشانه های مردسالاری به تدریج پدیدار می شود (25).
در سایه نظام مادرسالار، که حاصل جوامع ابتدایی و مبتنی بر کشاورزی بود، شوهران به خانواده زنان ملحق می شدند و زنان امور خانه و خانواده را اداره کرده به فعالیت های تولیدی سامان می دادند. همچنین زنان تا اواسط هزاره دوم پ.م. امور قبیله و دولت شهرهای کوچک را اداره می کردند و در رأس خاندان قرار گرفته، مقام معنوی یا روحانی نیز به دست می آوردند؛ زیرا زنجیره اتصال خانواده و ناقل خون قبیله به خالص ترین شکل خود به شمار می رفتند. این گونه اولویت زن یکی از امور مختص ساکنان اصلی ایران بود که بعدها در آداب آریاییان فاتح نیز وارد شد (26). زن در میان برخی از بومیان ایران فرمانده سپاه نیز بود؛ از جمله در میان طایفه گوتی که کوه نشینان ساکن در کردستان بودند (27).
۲- پس از ورود آریایی ها
آریایی ها در هزاره دوم پم. از سرزمین های شمالی وارد فلات ایران شدند. آنها از حیث تمدن پایین تر از همسایه های جدید یعنی بابل و آشور بودند؛ اما از نظر نژاد، عادات و اخلاق، خود را برتر از بومیان ایران می دیدند و لذا آنها را «دیو» یا «تور» می نامیدند؛ به ویژه که بومیان ایران دارای پوست سیاه و چهره ای زشت هم بودند (28).
آریایی ها با تهاجم و خونریزی نیامده بودند، اما رابطه آنها با بومیان، طبعا در آغاز با درگیری هایی همراه بود. به تدریج که درگیری ها فروکش کرد و زندگی مسالمت آمیز به وجود آمد، فرهنگ نوینی متولد گشت. پیشتر گفته شد که بومیان ایران فرهنگ زن سالاری داشتند که البته از مدت ها قبل به سوی مردسالاری می رفت. اما فرهنگ آریایی های مهاجر بیشتر مردسالار بود (29).
و لذا از رویارویی و اختلاط این دو فرهنگ، فرهنگی دو رگه پدید آمد که نخست تلفیقی از زن سالار و مردسالار بود و سپس به تدریج افول نسبی ارج و پایگاه زن را در این سرزمین موجب شد (30). در زیر موقعیت زن را در هریک از دوره های تاریخ تمدن آریایی بررسی می کنیم:
دوره مادها
شاخه ای از آریایی ها دولت ماد را، که نخستین دولت ایرانی بود، در پایان قرن هشتم یا آغاز قرن هفتم پ.م. در غرب ایران تأسیس کردند. موقعیت تمدن ماد در جغرافیای تاریخی آن روزگار و همسایگی با تمدن های بزرگ آشور و بابل، درگیری ها و لشکرکشی هایی را ایجاب می کرد که نیروی دفاعی در آن نقش مهمی را بر عهده داشت و نتایج سرنوشت سازی برای مادها به ارمغان می آورد؛ چنانکه مثلا شکست و انقراض دولت آشور را موجب شد. اهمیت این امر و نیاز به قدرت جنگی مردان در حفظ کیان دولت ماد طبعا از عوامل مهمی بود که کفه ترازو را در ارزش گذاری اجتماعی به نفع مردان سنگین تر می کرد.
در جهان آن روزگار، زنانی وجود داشتند که در عرصه جنگ و پیکار پا به پای مردان حضور پیدا می کردند؛ چنانکه کتزیاس مورخ یونانی از شجاعت زنان سکایی که یکی از اقوام ایرانی بودند و با مادها جنگ هایی داشتند، یاد کرده، ملکه زارین همسر آستی بارس را که نقش بارزی در جنگ و زمینه های دیگر ایفا کرده بود، ستوده و می گوید: «زن های سکایی کلا بسیار شجاعاند و با مردان شان به جنگ می روند؛ اما این ملکه (زارین) از تمام زنان سکایی شجاع تر بود. او قوم خود را از قید بندگی مردم مجاور خلاصی داد، شهرهای زیادی ساخت و اخلاق مردم خود را ملایم کرد. به شکرانه این کارها، سکاها پس از مرگ ملکه مقبرهای بزرگ و باشکوه به شکل هرم ساختند و بر روی آن مجسمه ای بزرگ وی را از طلا نصب کردند که آن را تعظیم و تکریم می کردند، چنانکه پهلوانی را کنند، ولی آوازۂ عظیم و تکریمات بیش از آن بود که درباره سلف این ملکه مرعی می داشتند (31). اما باید توجه داشت که حضور زنان در جنگ، میان همه اقوام رایج نبود و گزارش های مشابه در تاریخ فراوان نیست.
در اینکه دین مورد اعتقاد مادها در آغاز کار و در سده هفتم و هشتم پا .م. آیین زرتشت بوده باشد، قطعیتی وجود ندارد (32)و لذا نمی توان نظر مادها را درباره زن با نظر زرتشت یکی دانست؛ اما روشن است که آنها آناهیتا را که پیشینه ای کهن در اعتقادات آریایی داشت، می پرستیدند. البته بعدها و از سده ششم پ.م. در اسامی اشخاصی که در کتب مورخان یونانی آمده، مواردی دیده می شود که ساختار زرتشتی دارند و اسامی پهلوانان اوستا هستند. این نام ها حکایت از ورود آموزه های زرتشت در قلمرو مادها می کنند (33).
به هر حال، در جامعه مادها نظام زن سالاری جای خود را به مردسالاری داد و از اختیارات فوق العاده زنان کاسته شد، اما مقام اجتماعی و حقوق او در خانواده همچنان محفوظ بود؛ چنانکه کتزیاس، مورخ یونانی، می نویسد، دختر و داماد پادشاه در حکومت ماد می توانستند قانونا مانند پسر وارث سلطنت او باشند و زنان در کنار مردان در امور شوراها شرکت می کردند (34).
در چرخه اقتصادی نیز فعالیت زنان در کشاورزی و دامپروری همچون گذشته ادامه داشت و علاوه بر این صنعت قالی بافی، نساجی و پارچه بافی که در تمدن مادها پیشرفت تحسین برانگیزی کرده و در ممالک آن روزگار بی نظیر بود، زمینه کاری مناسبی را برای زنان فراهم کرده بود.
در واقع می توان گفت با پیشرفت جوامع انسانی و گسترده تر شدن دامنه دانش، تولید و صنعت، قلمرو کاری زنان و مردان روز به روز از هم مشخص تر می شد. مثلا در جامعه ماد، صنعت فلزکاری و نساجی هر دو در کمال پیشرفت و تحسین بود و هر دو علاوه بر مهارت های عملی نیاز به یک سلسله دانش در زمینه خواص عناصر و اشیاء و ترکیب و ساخت آنها داشت. دور از منطق و طبیعت بشری نبود که مردان نیروی خود را در صنعت فلز به کار گیرند و زنان بیشتر به صنعت نساجی روی آورند. بدین گونه در تاریخ می خوانیم که هر خانواده مادی ابزار و دستگاه های ریسندگی و بافندگی را در خانه خود داشت و زنان طبقات مختلف، پوشاک مورد نیاز خانواده خود را تهیه می کردند. کمتر زنی بود که از این هنر و صنعت سررشته ای نداشته باشد و علاوه بر رفع نیازمندی های خانواده، برای نشان دادن دلبستگی به همسر و فرزندان از آن استفاده نکند؛ چنانکه در دوره هخامنشیان حتی ملکه آمستریس، همسر خشایارشا، از روی ذوق و نشانه کمال، به دست خود برای شاه پارچه می بافت و لباس می دوخت؛ این در حالی بود که شاهان هخامنشی و پیشتر پادشاهان ماد به داشتن لباس های زیبا، فاخر و گرانبها شهرت داشتند (35).
دوره هخامنشیان
دوره هخامنشیان در سال ۵۵۱ پ.م. کوروش کبیر با شورش بر آستیاک، نیای مادری خود و آخرین پادشاه ماد، سلسله قدرتمند هخامنشی را تأسیس کرد و تمدن تاریخی گروه دیگری از اقوام آریایی یعنی «پارس» را رسمیت بخشید. دوره هخامنشیان یکی از دوره های درخشان تاریخی به لحاظ حضور زنان در عرصه های مختلف اجتماعی است و از همان آغاز، نقش سرنوشت ساز ایشان را در حوادث مهم می نمایاند. ژوستن می نویسد پس از آن که کوروش در برابر حکومت ماد سرکشی کرد، سپاهیان آستیاک به سرکوبی او شتافته، دلاورانه جنگیدند و نزدیک بود پارسی ها را شکست دهند. در این هنگام زنان پارسی از دژها بیرون آمده، به سرزنش مردان خود پرداختند و خویشتن را هدف تیرهای دشمن قرار داده، گفتند: «ای مردان برگردید و سینه ها و پهلوهای ما را سنگر خود قرار دهید.» عمل ایشان در جنگجویان اثر کرد و آنها با یورش جانانه الشکر ماد را از جا کندند (36). پلوتارک، مورخ یونانی، گواهی میدهد که مهمترین عامل پیروزی کوروش بر آستیاک زنان بودند.» (37).
بیشترین اطلاعات تاریخی درباره زنان دوره هخامنشی مربوط به دربار، اشراف و نجباست و زندگی مردم عادی در اسناد و مدارک باستانی به ندرت مورد اشاره واقع شده است؛ اما از همین مدارک موجود هم می توان به نوعی آگاهی درباره وضع زنان ایران باستان دست یافت. زنان خاندان شاهی جایگاه والایی در میان درباریان داشتند؛ مقام نخست در میان زنان دربار از آن مادر شاه بود و پس از همسر او شاه بود که حق داشت از تاج استفاده کند. شاهان هخامنشی اهمیت بسیاری برای همسران خود قائل بودند؛ چنانکه کوروش پس از مرگ همسرش کاساندان عزای رسمی اعلام کرد (38)، داریوش دستور داد مجسمه همسرش آرتیستونه را از طلا بسازند (39).
احترام به زنان، به افراد خاندان شاهی محدود نمی ماند؛ زنان دشمن هم مورد احترام بودند. وقتی که آخرین فرمانده ماد در میدان جنگ کشته شد و همسرش را برای شناسایی او به میدان آوردند، کوروش یکی از زنان همراه خود را پیش او فرستاد و خود نیز اندوهناک نزد او رفته، دستور داد جنازه شوهرش را با احترام به خاک سپارند (40). زمانی هم دستور آزادی اسرای زن را صادر کرده، موجب شادی آنها شد (41).
زنان هخامنشی در امور سیاسی دارای قدرت و نفوذ بسیار بر شاه بودند و در مواقع لزوم آن را به کار می گرفتند. این موضوع را مورخان یونانی وارونه و منفی جلوه داده، از زنان هخامنشی چهره ای ستمگر، انتقامجو و توطئه چین ساخته اند تا دربار هخامنشی را که رقیب و دشمن امپراطوری یونان بود، فاقد نظم و ثبات و اقتدار شاه معرفی کنند؛ در حالی که زنان مزبور به ویژه مادر و همسر شاه هر زمان که تهدیدی متوجه منافع دربار و خانواده شاهی بود، وارد عمل می شدند و اکثرا نقش میانجی را داشتند. مثلا هنگامی که کوروش جوان بر پدرش اردشیر دوم شورید، مادرش پریساتیس نزد پدر شفاعت کرده او را از مرگ نجات داد.(41)
زنان هخامنشی، اعم از خاندان سلطنتی و نجیب زادگان، در مراسم جشن ها و ضیافت های دربار شرکت می کردند. این موضوع که برای بشر امروز عادی است، در ذهن مورخان یونانی آن روزگار کاری ناشایست بود؛ زیرا در یونان، جشن ها به منزله وقایع مهم اجتماعی، مخصوص مردان بود و زنان حق شرکت در این گونه مراسم را نداشتند (43). زنان هخامنشی همچنین در مسافرت ها و حتی لشکرکشی های شاه حضور داشتند و بخشی از شأن و شخصیت اجتماعی شاه به شمار می رفتند. این موضوع درباره سایر نجیب زادگان و فرماندهان نظامی هم صدق می کرد (44).
مسافرت زنان دربار همیشه به همراهی شاه نبود؛ گاهی مستقل صورت می گرفت و بعضا با وظایف رسمی توأم بود. برای نمونه آمیتیس، دختر آمستریس، به سوریه سفر کرد تا شوهرش را که در آنجا شورشی علیه شاه به راه انداخته بود، ترغیب کند که به دربار باز گردد؛ یا پریساتیس، مادر کوروش جوان، به بابل سفر کرد تا بر بازگرداندن جنازه پسرش نظارت کند (45).
جیره های مسافرتی مندرج در متون الواح باروی تخت جمشید همچنین نشان می دهد که گروهی از زنان درباری با عنوان شاهدخت ها، دوشیزگان و دختران ویشتاسب (پدر داریوش اول) از ماد به تخت جمشید سفر کرده اند در متون این الواح از مسافرت های رسمی و مأموریت های زنان غیر درباری هم نشانی هست؛ مثلا زنی به نام میزپیرز که برای خود و زن همراهش که راهنمای وی بوده، جیره دریافت کرده است؛ این زن سند مهر شده ای را از شوش به تخت جمشید برده است (46).
زنان دربار هخامنشی استقلال اقتصادی هم داشتند و املاک فراوان و ثروت ایشان زبانزد یونانیان بود. افلاطون در تمسخر الکبیادیس، ثروت او را با مادر شاه می سنجید که نه تنها داراتر بود، بلکه هم «بیگانه» بود و هم «زن»! و همه می دانستند که منظور وی آمستریس، مادر اردشیر، است که زمیندار بزرگ بود (47). داشتن املاک زیاد برای زنان یونانی امری غیرعادی به شمار می رفت؛ تا جایی که حتی ارسطو راجع به قدرت گرفتن زنان در این زمینه اعلام خطر کرده بود؛ اما زنان ایرانی حتی خارج از پارس و در ماد، سوریه، بابل زمین و ملک داشتند، بر املاک خود مدیریت و نظارت می کردند، آنها را اجاره می دادند و دستورهای لازم را در نامه ها با مهر شخصی برای مباشران صادر می نمودند. تاریخ در دورهای نزدیک به صد سال از زنانی مثل آرتیستونه، ایردبه مه، آمستریس، آمی سیریا، پریساتیس و داماس پیا به عنوان زمینداران بزرگ یاد کرده است. الواح باروی تخت جمشید، اسناد بابلی و منابع یونانی گواه استقلال ایشان در اداره املاک مورد بحث طبق ضوابط و قوانین مملکتی است (48).
فعالیت اقتصادی زنان هخامنشی، به خاندان شاهی منحصر نبود؛ چنان که در افراد نامبرده بالا ایردبه مه و آمی سیریا لقب دکشیش(شاهزاده خانم) نداشتند و جزو همسران و دختران شاه نبودند. ایردبه مه در قلمرو وسیعی از سرزمین پارس فعالیت می کرد و گروه های کاری چند صد نفری از زنان و مردان را تحت مدیریت خود داشت که با مهر وی از خزانه دولتی جیره (حقوق) دریافت می کردند (49). جیره ایردبه مه از خزانه حتی بیش از مقداری بود که آرتیستونه همسر داریوش، می گرفت (50) و این امر نشان می دهد که او به لحاظ کاری از بالاترین مقامات زن در دولت هخامنشی بوده است.
از تخت جمشید بیش از سی هزار لوح گلی کوچک به دست آمده که حکم بایگانی اداری آنجا را در دوره داریوش بزرگ داشته است. این الواح نشان می دهد که زنان در کنار مردان به فعالیت های اجتماعی اعم از کارگری، اداری، سرپرستی و مدیریت می پرداخته اند. از جمله کارهای ایشان خیاطی در کارگاه های بزرگ، دوختن انواع لباس های تشریفاتی و نیز لباس سربازان و صیقل دادن نهایی سنگ نگاره ها بود (51). نگهداری و امور اسب های بانوان دربار بر عهده زنان بود تا مهتران مرد در این کار دخالتی نداشته باشند (52) و هرودت از وجود آشپزهای زن حتی در لشکر کشی های برون مرزی شاهان هخامنشی خبر داده است (53).
میزان جیره ها براساس مهارت کارگران پرداخت می شد و در نتیجه زن و مرد جیره یکسان دریافت می کردند، مگر در مواردی که کار تخصصی نبود؛ در آن صورت، مردان یک سوم بیش از زنان جیره دریافت می کردند. زنان نوعی پاداش زایمان نیز می گرفتند که این پاداش برای نوزادان پسر دو برابر نوزادان دختر بود. آمار الواح تخت جمشید نشان می دهد که عده کارگران زن و مرد معادل هم بوده است (54)؛ یعنی زنان از موقعیت کاری مشابه مردان برخوردار بوده اند.
در نظام آموزشی دوره هخامنشی نیز که در سه مرحله صورت می گرفت، زنان آموزگاران مرحله اول بودند که اطفال را تا پنج سالگی در اختیار داشتند و باید اصول مذهبی و آداب آغازین زندگی را در یک برنامه نظام مند بر طبق کیش و آیین پارسی به ایشان آموزش می دادند. برای رسوخ هرچه بیشتر این آموزش ها کودکان را در مدت مزبور نزد پدر نمی بردند و سپس نوبت به آموزش های دیگر می رسید (55).
دختران نیز مانند پسران آموزش می دیدند؛ چنانکه هرودت دختران کوروش را اهل ادب و صاحب کمالات شمرده است (56). نقش مهم زنان در نظام آموزشی ایران باستان حتی برای اندیشمندان تمدن های بزرگ آن روزگار قابل درک نبود؛ چنان که افلاطون در رساله قوانین، این مسئله را که پسران نجبای ایران مربیان زن داشته اند، نشانه زوال شاهنشاهی ایران دانسته است،(57). با وجود این تفکر متحجرانه یونانی ها و آن عملکرد مترقیانه ایرنی های جالب است که مورخان یونان، ایرانیان را به عنوان بربرها متهم می کردند که زنانشان را در خانه ها و پشت بست و کلون محبوس می کنند تا کسی آنها را نبیند (58).
اسناد موجود و مجموعه آنچه خود این مورخان نوشته اند، در یک داوری بی طرفانه نشان می دهد که زنان ایران باستان نسبت به زنان سایر ملل و به ویژه یونانیان آن روزگار از امتیازات بالایی برخوردار بوده اند. این موضوع موجب سربلندی ملت ایران در تمام تاریخ است.
وضع پوشش و جایگاه زنان در ایران باستان
دوره سلوکیان
فرمانروایی ۲۲۰ ساله هخامنشیان با حمله اسکندر و کشته شدن داریوش سوم در سال ۳۳۰ پ.م. به پایان رسید و جانشینان اسکندر به نام سلوکیان به مدت ۸۰ سال بر ایران چیره شدند. یونانی کردن مشرق زمین از سیاست های اصلی اسکندر بود. او بدین منظور حتی می خواست ساکنان آسیا و اروپا را جابه جا کند؛ اما جانشینان وی این کار را عملی ندیدند و به جای آن، شهرهای یونانی را در سرزمین های تصرف شده بنا نهادند (59). ازدواج با زنان ایرانی هم بخشی از اجرای همین سیاست بود. رکسانه و استاتیرا زنان عقدی اسکندر و نیز برسین، زن غیرعقدی اش، ایرانی بودند. سلوکوس با آپامه دختر ایرانی ازدواج کرده، چندین شهر را به نام او ساخت و «آپاما» نامید. آمستریس برادرزاده داریوش سوم هم پس از مرگ شوهر اول باز خواستگاران یونانی داشت (60). در داخل ایران نیز ازدواج های یونانی - ایرانی فراوان صورت گرفت و این مسئله علاوه بر اختلاط نژادی، تحول فرهنگی مهمی را در ایران به دنبال آورد.
دوره اشکانیان
تحول فرهنگی فوق الذکر، آثار خود را پس از انقراض سلوکیان و تأسیس دولت اشکانی آشکارتر نشان داد: هلنیسم بر سراسر کشور سایه افکنده بود، حرمسرای اشکانیان پر از زنان غیرعقدی یونانی بود (61) و شاهان مزبور حتی روی سکه هایشان خود را «دوستدار یونانPhilhellene» معرفی می کردند (62). انتقادهایی که یونانیان به سیاست های دولت هخامنشی در قبال زنان داشتند، دیگر در دوره اشکانی دیده نمی شود؛ زیرا زنان دربار در این دوره حق هیچ گونه دخالتی در امور سیاسی و حکومتی نداشتند، به ندرت در مجالس ظاهر می شدند و حتی با شاه همسفر نبودند (63). فقط یک استثنا در این مورد وجود داشت و آن ملکه موزا، مادر فرهاد پنجم بود؛ موزا کنیزی رومی و عامل نفوذی ایشان بود که قیصر برای فرهاد چهارم هدیه فرستاده بود. او پس از آن که نزد فرهاد مقام بلند یافت، با همدستی پسرش فرهاد پنجم وی را کشت و با پسر بر تخت شاهی نشست. سکه های آن دو که در یک طرف تصویر فرهاد پنجم و در طرف دیگر تصویر موزا را دارد، اکنون موجود است (64).
بناهای باقی مانده از اشکانیان مثل کاخ هترا یا الحضر (65) و کاخ بلاش سوم در تیسفون (66) نشان می دهد که اندرونی این کاخ ها به وسیله حائلی از بیرونی جدا میشد و زن ها در تالارهای مخصوص خودشان زندگی می کردند و شرکتی در زندگی اجتماعی مردها نداشتند.(67) برخی مورخان عدم دخالت زنان این دوره را در امور حکومتی، نشانه قدرت شاهان و یکی از علل دوام ۵۰۰ ساله خاندان اشکانی در تاریخ دانسته اند (68).
درباره اعتقادات دینی دوره های مورد بحث باید گفت هخامنشیان و اشکانیان، دین رسمی در کشور اعلام نکردند. در قلمرو گسترده ایشان آیین های مختلفی وجود داشت که عناصری از باورهای پیشین آریایی و اعتقادات ملل همجوار در آنها دیده می شد، اما غلبه با تعالیم در حال پیشرفت زرتشت بود. در اینکه خود هخامنشیان چه دینی داشتند، هرودت می گوید آنها ساختن هیکل خدایان و بنا کردن معابد و محراب را نشانه حماقت میدانستند (69) و این نشان می دهد که ایشان انتزاعی تر می اندیشیده اند. کتیبه های هخامنشی غالبا با نام اهورامزدا آغاز می شود و در متن به سپاس و ستایش او می پردازد، در تخت جمشید نسخه هایی از اوستا بوده که اسکندر آنها را آتش زده است؛ داریوش طی فرمانی موافق آیین زرتشت، مردم قرطاجنه را از قربانی کردن انسان، سوزانیدن مردگان و خوردن گوشت سگ منع کرده و در تاجگذاری برخی شاهان و لشکرکشی های ایشان مراسم آیینی زرتشتی اجرا می شده است. اردشیر اول نیز فرمان داده بود به پناهندگان خارجی تعالیم زرتشت را بیاموزند. این همه از رواج دین زرتشت در میان هخامنشیان حکایت می کند؛ اما باید توجه داشت که عناصر غیر زرتشتی به ویژه پرستش آناهیتا و میترا هم در اعتقادات ایشان دیده می شود و نمی توان ادعا کرد که پادشاهان هخامنشی در دو قرن حکومت این خاندان، همگی همیشه بر یک باور دینی بودهاند. با این همه می توان گفت در مجموع، باورهای دینی ایشان بهتر از اعتقادات اشکانیان بود.
اشکانیان دین زرتشت را پذیرفته بودند و حتی مغان زرتشتی در مجلس مهستان ایشان و اتخاذ تصمیمات مهم کشوری شرکت داشتند؛ اما سیاست های دینی و عملکرد آنها به گونه ای بود که ساسانیان ایشان را حتی زرتشتی نمی دانستند (70). اصولا اشکانیان دین التقاطی داشتند؛ به خدایان پیشین خود یعنی خورشید و ماه هنوز معتقد بودند و هیکل آنها را ساخته در معابد نگاه می داشتند و برایشان قربانی می کردند؛ اجداد خود را هم می پرستیدند و صورت یا هیکل آنها را با مراقبتی خاص در خانه حفظ می کردند و حتی در سفرها همراه خود می بردند. بدتر از همه اینها الهه های یونان هم در اعتقادات ایشان جای داشت. در بسیاری از سکه های اشکانی و نیز در بناهای به جامانده از ایشان، صورت ها یا علامت های ارباب انواع یونان دیده می شود. همچنین در بعضی از سکه ها لفظ Theos به معنی خداوندگار وجود دارد و در بعضی دیگر Theopator یعنی کسی که پدرش خداست. با این دیدگاه، ملکه هم Thea- ourania یعنی رب النوع آسمانی میشد (71).
اتخاذ این عناوین ناشایست توسط اشکانیان، تقلیدی از اسکندر و سلوکی ها بود که مبنای خداسازی پادشاهان و شاهپرستی در آسیا واقع شد. پادشاهان پیشین هرگز خود را خدا یا پسر خدا نخوانده بودند و بزرگترین پادشاهان هخامنشی خود را شاه شاهان می نامیدند و حداکثر عقیده داشتند که فرمانروایی از طرف اهورامزدا به ایشان داده شده است (72).
هویت دینی خاندان اشکانی می تواند نماینده وضع دینی ایران آن روزگار باشد. مضاف بر اینکه در ایران آن روز ادیانی چون بودایی، یهود و مسیحیت هم پیروانی داشت که زیر سایه تساهل و تسامح دینی اشکانیان زندگی می کردند و نهایتا وضع اجتماعی زن و به خصوص پوشش وی تحت تأثیر همه این آیین ها قرار می گرفت.
دوره ساسانیان
با شکست اشکانیان از اردشیر اول ساسانی در سال ۲۲4م. امپراطوری بزرگ ساسانیان پایه گذاری شد و بیش از ۶ سده (تا 661م.) با فراز و نشیب هایی بر ایران فرمان راند. حضور زن را – البته نه در مقیاس وسیعدوباره می توان در این دوره مشاهده کرد. برای نخستین بار نام زنان واقعی در کتیبه شاهی می آید: در کعبه زرتشت واقع در نقش رستم، کتیبه ای از شاهپور اول هست که در آن نام آذر آناهید با عنوان ملکه ملکه ها آمده که احتمالا همسر شاهپور بوده است. نام این ملکه تجسم پیوند آتش مقدس و ایزدبانو آناهیتا است و احترام و تعلق خاندان ساسانی را به معبد آناهید استخر تداعی می کند که جد ایشان، ساسان، ریاست آنجا را داشت(73). همچنین در کتیبه بزرگ شاهپور، به مناسبت ذکر ازدواج های درون خاندانی از شهبانودینگ، خواهر و همسر اردشیر اول، و برخی دیگر نام برده شده است. (74).
از بهرام دوم نقوش منحصر به فردی باقی مانده که برای باستان شناسان نیز جالب توجه بوده است. وی همواره مایل بوده در کتیبه ها به صورت پدر خانواده نمایش یابد؛ لذا در نقش رستم کتیبه هایی به فرمانش حجاری شده که او را پیاده در میان خانوادهاش نشان می دهد. بر سکه های بهرام نیز شاه و ملکه به طور نیمرخ منقوش شده اند که روبه رویشان شاهزاده کوچکی است (75). دور از واقعیت نیست که این تمایلات خانوادگی را متأثر از تعالیم زرتشت بدانیم که خانواده در آن، کانون توجه بود و ساسانیان بدین طریق می خواستند پایبندی خود را به دین رسمی خویش نشان دهند.
در میان زنان خاندان ساسانی هم نمونه هایی دیده می شوند که در مواقع لزوم برای حفظ کیان خانواده و بنیان سلطنت، از هیچ کوششی فروگذار نکرده اند. از جمله مادر شاهپور دوم هنگامی که نوبت شاهی به فرزند خردسالش رسید، خود بر تخت نشست و به همراهی بزرگان دولت، کشور را اداره کرد تا پسرش بزرگ شد و فرمانروایی را در دست گرفت. در منابع تاریخی از تدبیر و کاردانی این پسر تعریف شده (76) که می توان آن را به نقش تعلیمی مادر در ایام طفولیت وی و کارورزی فرزند زیر نظر مادر مرتبط دانست.
درباره جوانمردی شاهپور نوشته اند که در جنگ با رومیان، عده ای از زنان را اسیر کرده به حضورش آوردند. همسر زیبای کروگاسیوس، مستشار رومی، هم در میان آنها بود و از ترس اینکه فاتحان به او تعرضی کنند، بر خود می لرزید. شاه به وی وعده داد که به زودی به دیدار شوهر خود نایل خواهد شد و هیچ کس به شرافت او لطمه ای نخواهد زد. وقتی هم که مستشار مزبور مورد سوءظن رومیان قرار گرفت و به ایران گریخت، شاهپور همسر و خویشاوندان او را به وی بازگرداند (77). این حادثه در واقع نشانگر احترام قائل شدن به روابط خانوادگی حتی درباره دشمنان است.(78) مورخ رومی حادثه مزبور، همچنین درباره احترام شاهپور به زنان می نویسد که او دختران جوان عیسوی را که حیات خود را وقف خدمت به کلیسا کرده بودند، تحت حمایت خویش قرار می داد و امر می نمود که آنها را در ادای وظایف دینی خود آزاد گذارند و احدی متعرض ایشان نشود (79).
پاسداری از خاندان و پادشاهی
از دیگر زنان ساسانی که در پاسداری از خاندان و پادشاهی نقشی ایفا کرده، دینگ همسر یزدگرد دوم است که وقتی دو پسرش هرمزد سوم و پیروز در ری بر سر سلطنت با هم می جنگیدند، در تیسفون بر تخت نشست و سلطنت را حفظ کرد (80). مهر یاقوتی وی که باستان شناسان آن را یکی از زیباترین مهرهای به دست آمده می دانند، در موزه ارمیتاژ سن پترزبورگ نگهداری می شود (81).
همسر قباد اول هم که در عین حال خواهر وی بود، در نجات جان شوهر و برگرداندن پادشاهی به او، کاری کرد که داستان ها از آن ساخته شد.
توضیح آنکه قباد در اثر گرایش به مزدک و مخالفت اشراف و روحانیان با وی از پادشاهی خلع شده، در زندان انوشبرد یا دژ فراموشی محبوس گشت. این دژ، زندان دولتی و مخصوص متهمان سیاسی بود که از نظر مقام و موقعیت خطرناک شمرده می شدند و کسی که در آنجا گرفتار می شد، دیگر امیدی به رهایی نداشت. همسر قباد به دستیاری سیاوش دوست وی نگهبان قلعه را به زیبایی خود فریفت و چون به درون رفت، قباد را درون فرشی پیچیده، به بهانه اینکه فرش در اثر حیض نجس شده و نیاز به تطهیر دارد، از قلعه بیرون برد (82).
شیرین معشوقه و همسر خسرو پرویز و نیز گردیگ همسر و خواهر بهرام چوبین که زنی دلاور بود و بعدها به همسری خسرو در آمد، در نجات پادشاهی ضعیف شده ساسانی بسیار کوشیدند که از ایشان نیز داستان ها پرداخته اند . به ویژه کوشش های شیرین به نحو ستایش آمیزی مضمون ساز ذهن نظامی گنجوی در منظومه «خسرو و شیرین» شده است.
حضور زنان و تلاش آنها برای حفظ خاندان ساسانی تا پایان دوره پادشاهی این سلسله همچنان دیده می شود. در پایان عمر این خاندان، پس از آنکه از فرزندان ذکور خسروپرویز کسی نماند که بر تخت نشیند، دو تن از دختران وی یکی پس از دیگری چند ماهی بر تخت نشستند (83). در خرد و دوراندیشی این دو زن همین بس که وقتی برادرشان شیرویه به کشتار پدر و برادران خود سرگرم بود، به نزد وی رفتند و زبان به سرزنش و اندرز او گشودند که حرص پادشاهی تو را به کشتن پدر و پانزده برادر وادار ساخت و بی گمان به کیفر گناهان خود خواهی رسید. سخنان این دو خواهر چنان بر شیرویه اثر کرد که او بسیار گریست و تاج از سر بر گرفت (84).
از اقدامات شایسته پوراندخت، باز گرداندن صلیب مقدس به رومیان بود که مسیحیان می پنداشتند حضرت عیسی بر آن مصلوب شده است و خسروپرویز در حمله به بیت المقدس، آن را غنیمت گرفته بود. این صلیب موجب کشاکش میان ایران و روم شده بود و پوراندخت با برگرداندن آن، قرارداد دائمی صلح با رومیان بست (85) و بدین طریق سایه جنگ ایشان را از سر مردم ایران کوتاه کرد.
مورخان از پادشاهی پوراندخت و آزرمیدخت، و دادگری ایشان به نیکی یاد کرده اند؛ اما حقیقت آن است که پادشاهی ساسانی در آن روزگار، چنان به دست مردان سست شده بود که این دو زن خردمند نتوانستند کاری از پیش برند و اندکی بعد، امپراطوری ساسانی به دست اعراب منقرض شد. در بررسی موقعیت اجتماعی زنان عصر ساسانی، آنچه گفته شد، یک روی سکه است که نشان می دهد زنان دربار از مسائل مهم مملکتی غافل نبودند و در مواقع لزوم، رسالت های گران بر دوش می گرفته اند؛ اما روی دیگر سکه آن است که نیروی عظیم خرد، اندیشه و کار زنان که می توانست در رشد و پیشرفت جامعه نقش مهمی ایفا کند، همیشه در جایگاه واقعی خود به کار گرفته نمی شد و به انحاء مختلف توسط مردان تباه می گشت. وجود حرمسراها یکی از راههای به هرز رفتن نیروی زنان بود که عده بسیاری از ایشان را تنها به منظور هوس رانی های شاه از متن جامعه حذف می کرد و به تعبیری در قفس طلایی محبوس می ساخت.
حرمسراها در تمام دوره های باستان وجود داشت؛ لکن هرچه به دوره انحطاط و پایان سلسله ساسانی نزدیک می شویم، میل شاهان را به زن و حرمسرا بیشتر می بینیم. می گویند حرمسرای خسرو پرویز سه هزار زن داشته و این غیر از دخترانی بود که به صورت خدمتکار، رامشگر و مطرب در دربار او بودند (86)؛ با این همه میل او به زن تمامی نداشت و هر جا دوشیزه، بیوه و زن صاحب فرزندی نشان می دادند، به حرم خود در می آورد و هرچندگاه یکبار به فرمانروایان اطراف نامه نوشته، وصف زن کامل عیار را درج می کرد؛ پس عمالش هرجا چنان زنی می یافتند، به خدمت وی می بردند.
این مساله کار را به جایی رساند که شیرویه پسر خسرو که البته شخصیت موجهی هم نداشت، پیش از کشتن خسرو پرسشنامه ای را که به منزله متن دادخواست بود، برای پدر فرستاد و از او درباره اعمال خلافش توضیح خواست. از جمله موارد خلاف، رفتار مستبدانه خسرو با زنانی بود که آنها را جبرا از محل خود آورده، و در حرمسرا نگه می داشت (87).
وجود حرمسراها علاوه بر قدرت سیاسی شاهان، ناشی از ثروت سرشار آنها هم بود و از اسباب شان و شوکت ایشان به شمار می رفت که در مقیاس کوچکتر مورد تقلید اعیان و اشراف نیز قرار می گرفت. به همین دلیل برخی عقیده دارند ظهور مزدک در زمان قباد اول، که مورد مخالفت روحانیون زرتشتی قرار گرفت، در واقع طغیانی اجتماعی بر ضد بی عدالتی های آن زمان بود. آنچه مزدک درباره زن و ثروت طرح می کرد که باید مانند آب، آتش و مرتع در دسترس همگان قرار گیرد، اباحیگری و اشتراک همگانی در زن نبود، بلکه نوعی مبارزه طبقاتی بود که بر ضد توانگران و طبقات ممتاز اجتماع، به ویژه شخص شاه صورت می گرفت و هدف آن بود که ثروت، لذت و تمتعات مادی را از انحصار دربار در آورد و امکان دستیابی به آن را به طور مساوی در اختیار همگان قرار دهد، به گونه ای که کسی بیش از دیگری نداشته باشد و مساوات در جهان برقرار گردد (88).
در ریشه یابی وضع اسف بار حرمسراهای ساسانیان باید دید پدیده مزبور با مجوز دینی آن روزگار شکل گرفته بود یا ناشی از زیاده روی شاهان و به عبارت دیگر ناهنجاری اجتماعی بود.
ساسانیان آیین زرتشت را دین رسمی خود اعلام کرده بودند. در روزگار ایشان متون پراکنده اوستای عهداشکانی گردآوری و تألیف شد و تلاش هایی برای تدوین احکام فقهی و قوانین حقوقی آیین زرتشت صورت گرفت. این در حالی بود که حدود ۱۵۰۰ سال از ظهور زرتشت می گذشت و مجموعه قانونی به معنی اخص وجود نداشت؛ آنچه از اوستا در میان مردم رایج بود، سرودها و نیایش های زرتشت (گاهان) و بخش هایی از اوستا بود که در آیین های مذهبی خوانده می شد و اخلاق دینی مردم را شکل می داد. سرانجام قانون نامه ساسانی بر مبنای اوستا و تفاسیر آن و اجماع «نیکان» یعنی مجموعه فتاوای علمای روحانی نوشته شد و مادیگان هزار دادستان (گزارش هزار فتوای قضایی) نام گرفت (89). بخش های موجود این کتاب، شامل حقوق خانواده، ازدواج و مالکیت می شود و لذا قوانین مربوط به زنان را نیز می توان در آن پی گرفت.(90)
با بررسی حقوق زن در دوره ساسانی نشان نمی دهد که قوانین ایشان کلا زن ستیز بوده است. قوانین بسیاری در آن دوره می توان یافت که در آنها زن مورد توجه و حمایت قرار گرفته است. مثلا در ازدواج «پاتخشاییه» که کامل ترین نوع ازدواج بود و زن در آن، پادشازن و زن ممتاز خوانده می شد، حقوقی مثل کابین، نفقه، ارث و امتیازات دیگر به رسمیت شناخته شده بود، اما در انواع دیگر مثل «چکریه» که رواج بیشتری داشت، حقوق کامل در کار نبود؛ حتی در میان فرزندان زنی که این گونه ازدواج کرده بود و چاکرزن نامیده می شد، فقط پسران حقوقی داشتند.
ازدواج و تشکیل خانواده
در جهان بینی زرتشت، ازدواج، تشکیل خانواده، توالد و ادامه نسل از ارزش های اهورایی بود و بدان بسیار سفارش می شد(91) حتی قوانین عجیب و غریبی هم در این زمینه وضع شده بود؛ چنانکه اگر مردی در می گذشت، برای ادامه نسل وی باید زنش را به همسری پسر او در می آوردند و اگر پسر نداشت، باید زن را به نکاح نزدیک ترین خویشاوند او در می آوردند. اگر زن نداشت، دختر یا نزدیک ترین خویشاوند اناث او را به نزدیکترین خویشاوند ذکورش کابین می بستند و اگر هیچ زنی از خویشاوندانش نبود، باید از دارایی متوفی جهیزیه ای برای زنی بیگانه تهیه کرده، او را به یکی از مردان خویشاوند میت تزویج می کردند تا پسری که از این ازدواج حاصل می شد، فرزند آن میت به شمار آید و نسل او منقطع نشود. اگر هم کسی از این تکلیف غفلت می ورزید، سبب قتل نفوس بی شمار تلقی می شد؛ زیرا نسل میت را قطع و نام او را تا آخر دنیا خاموش کرده بود.
در چنین تفکری، زن که یکی از ارکان خانواده است، طبعا نمی توانست بی اهمیت تلقی شود بلکه به عنوان مادر و همسر باید در چتر حمایتی خانواده قرار می گرفت و قوانینی به نفع وی وضع می شد. اما این بدان معنا نبود که زن و مرد ارزش یکسان و حقوق مساوی دارند. در همین مورد اخیر که ذکر شد و به نظر نگارنده یکی از مبانی مشروعیت ازدواج با محارم را در تفکر زرتشتیان بیان می کند، اساس خانواده و ادامه نسل مبتنی بر همخونی ذکور است نه اناث. به عبارت دیگر دختر با ازدواج بیگانه نمی تواند نسل پدر را ادامه دهد و باید پای یکی از مردان خویشاوند میت در میان باشد تا نسلش ادامه پیدا کند. تازه اگر مرد خویشاوند به جای دختر میت، زن بیگانه ای را هم اختیار کند، مشکلی در ادامه نسل میت پیش نمی آید!
ازدواج با محارم و تعدد زوجات که نتیجه طبیعی این گونه قوانین بود، در سایر موارد هم محدودیتی نداشت و سبب می شد مادران، دختران و خواهران به عنوان همسران یک مرد در خانواده جمع شوند؛ چنانکه گفته اند اردای ویراز که خود جزء دستوران و اولیاء دین زرتشتی بود، هفت خواهر خود را به زنی گرفته بود (92).
در چنین خانواده هایی طبعأ امنیت روانی و عاطفی زن نمی توانست حفظ شود و نیروی او دائما معطوف به درگیری های داخلی خانواده می شد. اختصاص یافتن زنان شوی مرده به نزدیکترین همخون شوهر متوفی هم گرچه برای حفظ کیان خانواده صورت می گرفت، اما زن را به ناخواست در اختیار مردی قرار می داد که شاید هیچ تمایلی به او نداشت. اگر در نظر بگیریم که در هر خانواده معمولا یک تن پادشازن و دارای حقوق کامل بود و بقیه همسران حقوق و امتیازات وی را نداشتند (93)، به راحتی می توان نتیجه گرفت که بسیاری از زنان آن روزگار از حقوق کامل حتی در محدوده خانواده برخوردار نبوده اند.
حقوق مالکیت زن در خانه شوهر به شرطی مورد حمایت قانون بود که این حقوق را به صورت قانونی ثبت می کردند، وگرنه شوهر نسبت به همه اموالی که زن در خانه او به دست می آورد، حق تصرف داشت؛ مثلا اگر شخص سومی می خواست چیزی را به زن منتقل کند، موافقت شوهر ضروری بود؛ اگر شوهر صراحتا نمی گفت که من این را نمی خواهم و ثبت نمی شد، هنگام طلاق، همه آنچه مرد در زندگی مشترک به زن واگذار کرده بود یا زن کسب نموده بود، به دارایی شوهر بر می گشت (94).
زن در نظام ساسانیان در همه حال تحت سرپرستی مرد بود؛ یا پدر یا شوهر و یا جانشین شوهر. این مسئله در عین حالی که موجب حمایت او می شد، محدود کننده هم بود؛ زیرا در مقابل، وی را ملزم به اطاعت و فرمانبرداری کامل می کرد. هرگونه تخلفی که زن در این زمینه مرتکب می شد، لغزش و گناهی تلقی می گشت که به مرد حق می داد به مطالبه حقوقی برخیزد از آن جمله حق جدایی از زن و بر هم زدن عقد ازدواج، بود(95). بدین ترتیب اطاعت از شوهر گلوگاه مناسبی بود که مرد هرگاه می خواست، می توانست آن را ببندد و مانع هر گونه حضور اجتماعی و ابراز وجود زن شود.
افزون بر همه موارد فوق، احکام فقهی دشواری در امور طبیعی زنان وجود داشت که سبب می شد آنها بخش زیادی از عمر خود را دور از جامعه و زندگی اجتماعی سپری کرده و در انزوای خانه بمانند. چنانکه مطابق کتاب شایست ناشایست اگر خوراک پخته ای در فاصله سه قدمی زن دشتان (حائض) بود، ناپاک محسوب می شد (96) و زنی که زایمان می کرد تا 40 روز حکم زن دشتان را داشت (97). همچنین زن دشتان نباید در آب و آتش و خورشید و سایر روشنی ها می نگریست یا به گوسفند و گیاه نگاه می کرد یا با مرد مؤمن گفتگو می نمود (98).
همان گونه که ملاحظه می شود، روح این قوانین، با جایگاه بسیار والایی که زن در هستی شناسی زرتشت و نظام اساطیری آفرینش داشتو پیشتر از آن سخن گفتیم - کاملا منطبق نیست. به عبارت دیگر، قداست و والایی زن به آن شکل آرمانی در قانونگذاری دینی ملحوظ نشده است. در این قانونگذاری که البته توسط مردان جامعه صورت گرفته، متون دینی چنان بازخوانی و استنباط شده که در حرکتی همه سویه از قدرت زنان کاسته و بر اقتدار مردان افزوده است.
وقتی که بر این قدرت تشریعی، توان مالی و اقتصادی هم افزوده می گشت، مرد می توانست با تمسک به مجوز شرعی تعدد زوجات و ازدواج اقربا، زنان بیشتری را در اختیار داشته باشد و از ایشان متمتع شود و در مقیاس وسیع تر، هنگامی که قدرت سیاسی و حکومتی هم پیدا می کرد، طبعة حرمسراها شکل می گرفت و نشانه بزرگی و جایگاه ایشان به شمار می آمد و هر چه حرمسراها پرجمعیت تر می شد، شأن و شوکت آنها بالاتر می رفت. قوانین بازدارنده و محدود کننده زنان هم که ایشان را از فعالیت های کلان و مؤثر اجتماعی باز می داشت، خودبه خود زنان را به همان سمت و سویی سوق می داد که مردان می خواستند.
حرمسرای شاهان در تمام دوره های تاریخی وجود داشت؛ اما هر چه به پایان دوره ساسانیان که اوج انحطاط ایشان است نزدیک می شویم، حرمسراها را پررونق تر می بینیم. از این رو می توان نتیجه گرفت که تنها عامل ایجاد حرمسراها مجوز شرعی نبود، بلکه اخلاق اجتماعی و مهمتر از آن، انحطاط و ابتذال شاهان، عوامل مؤثرتری بودند که حرمسراها را به وجود می آورند. به همین دلیل، عقاید مزدک و مانی درباره زن را می توان نوعی مقابله و اعتراض اجتماعی به وضع حرمسراها تلقی کرد. به عقیده نگارنده، آنچه مزدک می گفت که زن و ثروت باید در اختیار همگان به طور مساوی تقسیم شود، و آنچه مانی می گفت که باید بدون زن زندگی کرد و بیش از غذای یک روز و لباس یک سال را نداشت (99)، با همه فرقی که با یکدیگر دارند، دو روی سکه اعتراض اند که یکی افراط را نشان می دهد و دیگری تفریط را.
یک مقایسه
در پایان بررسی موقعیت اجتماعی زن در ادوار باستان، به اجمال سه دوره هخامنشی، اشکانی و ساسانی را با هم مقایسه می کنیم:
در دوره هخامنشیان که آغاز تمدن ایرانی و گسترش آیین زرتشت با جهان بینی و اخلاق دینی است، حضور زنان در امور اجتماعی و بسیار جدی تر و بارزتر است و در مقایسه با تمدن های درخشان ت ا آن روزگار مثل یونان در سطح بالاتری قرار دارد. در دوره اشکانی، تحت تأثیر تمدن یونان و یک قرن سیطره سلوکیان، فرهنگ التقاطی به وجود آمده و زنان از فعالیت های اجتماعی حذف شده اند. در دوره ساسانیان هم رویکرد رسمی به دین زرتشت اس صورت گرفته و نهادهای دینی تکوین یافته است. در نتیجه، پایگاه خانوادگی زن تحت تأثیر تعالیم زرتشت تقویت شده و زنان دربار و در مواقع لزوم فعالیت های ارزشمندی را در جهت حفظ بنیان خانواده و کیان شاهی که با یکدیگر گره خورده بود، از خود نشان داده اند؛ اما از طرف دیگر، فعالیت های اجتماعی زنان کلا در سایه نهاد خانواده رنگ باخته و با سوء استفاده مردان از اختیارات دینی، زنان پایگاه نازل تری پیدا کرده اند و هر چه بیشتر به سوی حرمسراها رانده شده اند. هر چه به پایان روزگار ساسانی و دوره انحطاط آن نزدیک تر می شویم، این حرکت را آشکارتر می بینیم.
حجاب و پوشش زنان در ادوار باستان
کهن ترین آثاری که از پوشش زنان ایرانی به دست آمده، نشان می دهد که جامه ایشان همواره بلند و پرچین، دارای پوشیدگی کامل و متناسب با عفت و پارسایی بوده است. از دوره ایلامی نقش زنی با لباس بلند و پوشیده و بسیار زیبا با نگاره هایی شبیه فلس ماهی بر جامی سیمین قلمزنی شده که ۲۰۰ سال قدمت دارد و در موزه ایران باستان تهران نگهداری می شود (100).
مجسمه ناقصی هم از ناپیرآسو، ملکه ایلام، از شوش پیدا شده که متعلق به حدود ۳۵۰۰ سال پیش است و ۱۷۵ سانتیمتر قد و ۱۸۰۰ کیلوگرم وزن دارد. مجسمه مزبور که از مفرغ ساخته شده، در موزه لوور پاریس نگهداری می شود و لباس زنان این سرزمین را پیش از مهاجرت آریایی ها نشان می دهد. بیننده با دیدن آن، هم شکوه و بزرگی صاحب مجسمه را از پس قرون حس می کند و هم فخامت و پوشیدگی لباس وی را می ستاید که بسیار هنرمندانه ارائه شده است. نقش برجسته معبد اینشوشیناک شوش (در موزه لوور پاریس) هم که قدمت آن به ۱۲۰۰ پا .م. می رسد، خدابانویی را با جامه ای بلند و ساده و کلاهی بر سر که بیشتر موها را پوشانیده، نشان می دهد (101).
درباره پوشش اقوام آریایی باید گفت مادها در این زمینه ذوق و تجربه بیشتری داشتند و به گفته مورخان یونانی، هرودت و استرابون، پارسی ها شکل لباس را از مادی ها اقتباس کرده بودند (102). نقش برجسته آشوری در نینوا که کوچاندن اجباری ماد را پس از شکست از آشور نشان میدهد. زنان ماد بدون پوشش سر هستند، اما تصاویری که باستان شناسان از نجبای ماد بازسازی کرده اند، زنان را با پوشش سر نشان می دهد . گرچه به پوشیدگی زنان هخامنشی نیست. دایره المعارف لاروس هم به پیشینه حجاب در بین مادها و پارس ها اشاره کرده است. در مبارزه کوروش با ابرداد، آخرین فرمانده ماد که در برابر وی ایستادگی می کرد، آمده که وقتی ابرداد در میدان جنگ کشته شد، برای شناسایی جسدش زن نقابداری را آوردند که پانتیا همسر وی بود. او چون به جنازه شوهر رسید، به زانو افتاد؛ کورش برای تسلی دادن زن پیش وی رفت و دید که نقاب صورتش را پوشانده و روپوش کتانش از خون رنگین شده است (103). چنانکه ملاحظه می شود، در این گزارش بر نقاب و روپوش زن که در واقع پوشش بالایی وی در بیرون از خانه بوده، تأکید شده است. همچنین می توان استنباط کرد که پوشش زنان در پایان دولت ماد که حدود دو قرن از آغاز آن فاصله داشت، کامل تر از اوایل کار ایشان بوده است.
در دوره هخامنشیان، پوشش زنان محل توجه و درنگ بیشتری است. زنان این دوره چنانکه پیشتر گفتیم، بیش از دوره های دیگر حضور و فعالیت اجتماعی داشتند و جالب آن است که عفاف و حجابشان نیز بیشتر از سایر دوره ها در تاریخ ثبت شده است. در آثار به جامانده از تمدن هخامنشی به نقش ها و نگاره های شهوانی زنان برخورد نمی کنیم و این موضوع ارتباط مستقیمی با نگرش پارسیان به پارسایی زنان داشت. کوروش به اطرافیان خود می گفت: «شما به زنی که در پرده پارسایی و پاکدامنی است و احترام خود را حفظ می کند، حرمت می نهید یا به زنی که از جاده پارسایی بیرون می افتد» (104).
مردان پارسی توجه و غیرت خاصی به حفظ حریم زنانشان داشتند؛ اما این مسئله در نگاه مورخان یونانی که فرهنگ دیگری داشتند توجیه درستی پیدا نمی کرد و نشانه بربریت ایرانی ها و طبع حسود مردان تلقی می شد. حتی در کجاوه نشاندن زنان به هنگام سفر که در وهله اول برای آسایش ایشان و در امان ماندن از گرد و خاک، سرما و گرمای آفتاب بود و در عین حال جزء لوازم شوکت آنها به شمار می رفت، از نظر یونانی هاسلب آزادی زنان بود؛ چنانکه پلوتارک می نویسد: اغلب بربرها و به ویژه ایرانی ها درباره زنانشان طبعی بسیار حسود دارند. مردهای ایرانی نه تنها به شدت مواظب اند تا چشم بیگانه ای به زنانشان نیفتد، بلکه درباره زنان خریداری شده و برده خود نیز سخت پایبند حراست اند. زن ها در خانه ها پشت بست و کلون زندگی می کند و به هنگام سفر در حصار چادر کالسکه قرار دارند (105). البته پلوتارک در جای دیگری خلاف این گفته را ثابت کرده و نشان داده است که زنان در پرده نشین بودن خود مجبور نبوده اند؛ آنجا که می گوید ملکه استاتیرا، همسر اردشیر دوم، همواره پرده های کالسکه اش را هنگام سفر بالا میزد و عموم زنان اجازه داشتند با او ملاقات کنند و به همین دلیل محبوبیت بیشتری پیدا کرده بود (106).
پارسایی زنان ایرانی، امری تحمیلی بر ایشان نبود. آنها خود با شأن و شخصیتی که داشتند، زندگی پرهیزکارانه ای را در پیش گرفته بودند. گزارش مورخان یونانی، حتی خود پلوتارک، مؤید این مطلب است که زنان ایرانی در اسارت دشمن هم دست از روش خویش بر نمی داشتند و آنها را وادار به رفتاری شایسته می کردند. پلوتارک در شرح رفتار اسکندر با مادر، همسر و دختران داریوش که پس از شکست وی به اسارت یونانی ها در آمده بودند، نوشته است: چون این ملکه ها سابقا بسیار عاقلانه زندگی کرده و اکنون به اسارت افتاده بودند، بهترین عنایت درباره آنها این بود که هیچ گاه کلمه ای برخلاف پاکدامنی نشنیدند و از چیزی که برخلاف عفت و عصمت بود، نه فقط بیم نداشتند، بلکه گمان آن را هم نمی کردند. در مکانی مانند جاهایی که مخصوص دوشیزگان است، به کلی دور از همه مأوا گزیدند و کسی آنها را ندید؛ در حالی که زن داریوش زیباترین ملکه جهان بود، همچنان که خود داریوش هم در میان پادشاهان شکیل ترین آنها به شمار می رفت و دختران ایشان هم به پدر و مادرشان شباهت داشتند (107).
درباره پوشش زنان هخامنشی باید گفت آثار به جامانده از آن دوره، نشان می دهد که زنان لباس بلند و پرچین با آستین های بلند و گشاد می پوشیدند (108) و چادری بر سر می کردند که موها را می پوشاند (ملک زاده، همان)؛ حتى ملکه هم از روی تاج خود از این چادر استفاده می کرده است.
نمونه پوشش زنان هخامنشی را در قطعه فرشی که رودنکو، باستان شناس روسی، از دره پازیریک در جنوب سیبری کشف کرده و اکنون در موزه ارمیتاژ لنینگراد نگهداری می شود می توان دید. این قطعه فرش که در اثر یخبندان سالم مانده است، متعلق به پهنه شاهنشاهی هخامنشی است و چهار زن را به طور متقارن در دو طرف بخوردانی نشان می دهد. هر چهار زن تاج بر سر دارند؛ دو تن از آنها در جلو ایستاده اند و قدی بلندتر دارند که نشان میدهد که ملکه هستند و مقام بالاتری دارند. ایشان از روی تاج، چادری با حالت رها بر سرکرده اند که تا زانوان آنها می رسد. دو زن دیگر با قدی کوتاه تر، پشت سر آنها به احترام ایستاده اند و البته چادر ندارند. این دو زن را خدمتکار تفسیر کرده اند (109)؛ اما تاجی که بر سر دارند، مانع از پذیرفتن این تفسیر می شود. شاید از شاهدخت ها باشند که سن کمتری دارند. مشابه این لباس زنان با چادر در دیگر آثار به جامانده از هخامنشیان هم دیده می شود (110). یکی از بهترین نمونه ها، نگاره هایی از زنان اسب سوار است. این نگاره ها در ترکیه امروزی در نزدیکی داسکیلیون پیدا شده است که در زمان هخامنشیان، ساتراپ نشین ایرانی بود (111). چادر زنان مزبور کامل تر و مشخص تر است و دیگر لباس های آنان را پوشانده است.
چادر زنان هخامنشی چنان موضوع روشنی است که وقتی آندره کاستانو" نقاش ایتالیایی در قرن 16 میلادی می خواست تابلویی از استر" همسر یهودی خشایارشا بکشد، پوشش سر و جامه او را بسیار شبیه به همان چیزی کشید که اکنون از آن سخن می گوییم. به راحتی می توان استنباط کرد که زنان زرتشتی هخامنشی که در درون فرهنگ پارسی تربیت شده بودند، حجاب پارسی را کامل تر از استر داشتند که متعلق به فرهنگی دیگر بود.
حجاب زنان پارسی با تفاوت هایی در میان پارت ها و دوره اشکانیان هم دیده می شود. در ابتدا باید گفت یکی از مشکلات پژوهشی در بررسی دوره اشکانی، کمبود منابع تاریخی است؛ زیرا اولا منابع مربوط به ایشان تا حدودی در دوره ساسانیان از میان رفته است. ثانیا خود اشکانیان برخلاف هخامنشیان به باقی گذاشتن آثار تاریخی مستحکم و ماندگار، کم توجه بودند؛ چنانکه در پنج قرن فرمانروایی خود فقط شش کتیبه حجاری کرده اند (112)؛ مکاتبات اداری ایشان اوایل بر روی کتان انجام می گرفت و بعدها از پاپیروس (کاغذ حصیری) استفاده می کردند (113) این گونه اسناد در مقایسه با الواح و سنگ نوشته ها به آسانی در معرض نابودی قرار می گیرند. ثالثا آثار هنری کمتری از این دوره در دست است. اصولا ذوق هنری اشکانیان در حد پایینی بود و به همین دلیل در این دوره انحطاط، خلأ هنری و عدم بالندگی روبرو هستیم.
آثار هنری به جامانده از اشکانیان
آثار هنری به جامانده از اشکانیان با وجود اهمیتی که از دیدگاه حفظ میراث ملی و اجدای در مقابل یک قرن سیطره یونانیان دارد، از نظر فنی و تکنیک هنری نازل است و به هیچ وجه قابل مقایسه با هنر هخامنشی نیست اینها همگی موجب محدودیت منابع پژوهش می گردد. با این همه درباره حجاب زنان اشکانی باید گفت اغلب موارد معدودی که در این زمینه موجود است، زنان دربار را بدون حجاب نشان می دهد.
برای مثال سکه ای از شوش پیدا شده که مربوط به سال دهم پیش از میلاد است؛ یک طرف سکه فرهاد پنجم را نشان می دهد و طرف دیگر مادر رومی او ملکه موزا را که پس از مرگ فرهاد چهارم به طور مشترک بر تخت فرمانروایی نشستند. تصویر موزا با تاجی بر سر و بدون کمترین حجاب است (114). مجسمه ای هم از سر یک ملکه اشکانی در شوش به دست آمده که در موزه ایران باستان تهران نگهداری می شود (115). این مجسمه که با تاج و بدون حجاب است، نمونه ای از تأثیر هنر یونانی بر هنر ایرانی است و باستان شناسان احتمال داده اند متعلق به ملکه موزا باشد (116). مجسمه ای هم از یک ملکه اشکانی که روی تخت نشسته، در موزه آثار باستانی شهر بغداد موجود است که همچنان با تاجی بر سر و بدون حجاب است (117). این مجسمه که در برجستگی های سینه آن تأکید شده است، بی شباهت به مجسمه سر منسوب به موزا نیست.
مجسمه دیگری از یک ملکه اشکانی در کاخ هترا (الحضر)(118) نزدیک شهر موصل عراق وجود دارد. این مجسمه، بانویی را در حالت ایستاده نشان می دهد که دست خود را به دامن بلند و پرچین پیراهنش گرفته است. مجسمه مزبور از دیدگاه موضوع پژوهش حاضر و چگونگی پوشش و حجاب زنان اشکانی دارای اهمیت است. چنانکه این مجسمه دیده می شود، بانوی اشکانی پیراهنی با یقه گرد، آستین بلند و دامنی پرچین دارد که تا روی زمین می رسد؛ از روی آن ردایی گشاد و بدون آستینی پوشیده است. دستار یا عمامه ای بلند هم بر سر دارد که احتمالا کلاه یا دیهیمی زیر آن است و موها را کاملا پوشانده است، و از روی همه، چادری بر سر کرده که پشت و پهلوها را در بر می گیرد.
این توضیح با آنچه درباره لباس زنان پارتی در برخی منابع آمده مطابقت دارد؛ اما امتداد خطوط چادر در عکس مورد نظر چنان است که گویی با خطوط ردا یا سارافون یکی شده است و مانع پذیرفته شدن این توضیح در ذهن بیننده می شود به عبارت دیگر، گویی پارچه سارافون همان پارچه چادر است که جلوی بدن را گرفته و در شانه چپ بند شده و به صورت سارافون در آمده است؛ مانند چادر ایرانی امروز که دوخت آن ترکیبی از پیراهن و چادر سنتی است. در هر حال این احتمال و مشخص کردن شکل دقیق تر چادر، نیاز به بررسی بیشتر و مطالعه خود مجسمه دارد.
چادر اشکانی به شکل کامل تری که قسمت های جلو بدن را هم پوشانده، در سنگ نگاره های کشف شده از پالیمر سوریه در مرز شرقی اشکانیان دیده می شود. به نظر می رسد که زنان عادی دوره اشکانی، بیشتر و کامل تر از زنان دربار و اشراف، حجاب خود را رعایت می کردند؛ چنانکه در یک حجاری مرمری پالیمر متعلق به سده نخست میلادی، زنان ملبس به حجابی هستند که هم سر وهم صورتشان را پوشانده است (119). از پرستشگاهی در سرخ کتل افغانستان نیز که قدمت آن به پایان سده اول با آغاز سده دوم میلادی می رسد و در شرق شاهنشاهی اشکانی واقع بوده، مجسمه هایی از گل رس پیدا شده که پوشیده در چادر هستند و صورتشان پیدا نیست .
در بررسی نحوه پوشش و حجاب زنان، نباید انتظار داشت که در قلمروی وسیع با تنوع اقالیم و ادیان و طبقات مختلف اجتماعی، فقط از یک نوع لباس و حجاب با یک شکل و صورت سخن بگوییم. به همین دلیل تفاوت هایی در پوشش زنان اشکانی هم دیده می شود؛ لکن همگی آنها در داشتن چادر مشترک اند.(120) آن دسته از آثار و اسناد دربار اشکانی هم که زن را بدون حجاب نشان می دهند، به احتمال قوی مربوط به ملکه موزا است که هویت رومی داشت و چنانکه پیشتر یاد کردیم، با توطئه رومیان وارد دربار ایران شده، بر تخت نشسته بود. اما از آنجا که وی تنها زنی بود که در دربار اشکانی حضور و فعالیت اجتماعی داشت و دیگر زنان از حیات اجتماعی محروم بودند، دور از انتظار نیست که آثار و مجسمه های موزا نماینده زنان دربار اشکانی تلقی شود و هویت واقعی زنان اشکانی در سایه افتد. مضاف بر اینکه اشکانیان چنانکه پیشتر گفتیم، هم پایگاه اعتقادی محکم نداشتند و هم گرایش به تمدن مغرب زمین داشتند و لذا نتوانسته بودند آن گونه که هخامنشیان با استر یهودی کرده بودند، موزای رومی را به رنگ فرهنگ خویش در آوردند.
گرایش اشکانیان به ازدواج یونان همچنین سبب شده بود هنرمندان یونانی یا یونانی گرا در ایران، آثاری به سبک و شیوه یونان ایجاد کنند. در معماری، نگارگری، پیکرتراشی و نظایر این می توان تأثیر هنر یونانی را به راحتی مشاهده کرد. این آثار به سبک یونانی است که پیش از غلبه یونانیان در ایران رواج نداشت. ادامه این گونه آثار با طرز ایرانی شده، در هنر ساسانی بیشتر خود را نشان می دهد.
حجاب زنان ساسانی در مقایسه با دوره های پیشین وضع مشابهی دارد. در شهری که از دینگ همسر یزدگرد دوم باقی مانده (121) و نیز سکه پوراندخت، دختر خسروپرویز (122) این دو زن ساسانی با تاج شاهی بر سر و بدن حجاب نشان داده شده اند که موهایشان پیداست. به نظر می رسد زنانی که به پادشاهی می رسیدند، ضرورتی نمی دیدند حجاب و تاج شاهی را باهم داشته باشند. شاید به این دلیل که تاج، خود نوعی پوشش سر بود و شاید به این دلیل که خویشتن را در عرصه کار مردانه ای می دیدند که مستلزم مشابهت با مردان بود.
از این دو تن که بگذریم، برخی از زنان خاندان ساسانی که نقش ایشان در آثار بجا مانده از آن دوره وجود دارد، با پوشش سر دیده می شوند. در سکه ای که نقش خانواده بهرام دوم را دارد، و نیز در حجاری های نقش رستم، همسر وی کلاهی به شکل سر حیوانات دارد که مشابه آن برسر فرزند وی نیز هست (123). پوشش سر زنان به صورت کلاهی که موها را کاملا پوشانده و قسمتی از آن روی گوش ها آویزان است و قسمتی دیگر به حالت دم اسبی از پشت سر رها شده، در برخی از ظروف بجا مانده از دوره ساسانی هم دیده می شود (124).
در بشقابی از جنس نقره زراندود که متعلق به نمایشگاه آرتور. ام. ساکلر در واشنگتن است، شاه و ملکه روبروی هم بر تختی نشسته اند. لباس ملکه در این تصویر، وضوح بیشتری دارد؛ او پیراهنی بلند با دامن پر چین بر تن دارد که آستین هایش نیز بلند و نسبتا گشاد است. بر روی آن، ردایی آستین دار پوشیده که کمی از دامن زیرین کوتاه تر به نظر می رسد (شاید به این دلیل که چین ندارد و هنگام نشستن، برخلاف دامن چین دار زیرین طبعأ کمی جمع می شود و بالا می رود). یک آستین ردا خالی است و نشان می دهد که ملکه ردا را بر دوش خود انداخته است. دو طرف این ردا در جلو گردن مانند شنلی به هم بسته شده به نظر می رسد.
در تصویر مزبور، ملکه تاجی بر سر دارد که پارچه ای از پشت آن آویزان است و تا پایین کمر می رسد. این پارچه تحول یافته همان چادری است که زنان اشکانی و هخامنشی به نحو مطلوب تری داشتند. شاید هم موضوع اصلی این نقش، یعنی خصوصی بودن محفل شاه و ملکه سبب شده حجاب وی بازتر و کمرنگ تر نشان داده شود.
اساسا «چادر» در متون تاریخی و بازخوانی آثار باستانی به همین پارچه ای اطلاق شده که زنان ایرانی در دوره های مختلف بر سر می کردند و در مناطق گوناگون تفاوت هایی داشت. نکته قابل توجه درباره چادر این است که چادر معادل روبند و نقاب تلقی شده است؛ اما روبند و نقاب در این تعبیر، به معنای پوشیه امروزی که فقط صورت را بپوشاند نیست؛ چنانکه آریان در کتاب پارتیان آورده است: زنان عهد اشکانی قبایی تا زانو بر تن می کردند با شنلی که بر دوش افکنده می شد؛ نقابی نیز داشتند که معمولا به پس سر می آویختند.
مجسمه های زنان متعلق به دوره اشکانی
در توصیف مجسمه های زنان متعلق به دوره اشکانی هم که از بابل به دست آمده، نوشته اند: این مجسمه ها دارای کلاه های بلندی هستند که غالبا دو گوشه ای مانند شاخ دارند و دارای نقاب ها و روپوش هایی هستند که قسمت بالای بدن را پوشانده، ولی صورت آنها باز و پاهایشان از زانو به پایین برهنه است (125). در ترجمه متن پهلوی مادیان یوئیشت فریان متعلق به قرن 6 م. نیز می خوانیم که از هوفریا خواهر یوئیشت که یک زرتشتی تورانی و همسر آکست بود و روبندهای به سر داشت، می پرسند: خشنودی زنان از پوشاک و خانه داری است یا از بودن در کنار همسرانشان (126).
در موارد فوق مشاهده میشود که اولا با وجود نقاب، صورت ها باز و پیدا هستند. ثانیة توصیف نقاب و روبند با ویژگی های چادر باستانی انطباق دارد؛ یعنی پوشش سر است، جامه رویی است، بالای بدن را می پوشاند و از پشت سر آویزان است. پس می توان نتیجه گرفت که نقاب، روپوش، روبند و چادر همگی به یک معنا هستند و مصداق آنها چادر زنان ایران باستان است.
در این زمینه نکته دیگری هم حائز اهمیت است و آن این که چادر با ویژگی های خود و حالت آزاد و رهایی که دارد، قابلیت پوشاندن صورت را هم داراست، پس به معنای لغوی می تواند روپوش باشد؛ چنان که چادرهای امروزی در وضعیت آزاد می توانند باز باشند و در مواقع لزوم صورت را بپوشانند که از آن تعبیر به «رو گرفتن» می کنیم. تفاوت هایی که در نقوش باستانی چادر دیده می شود، به تصویر کردن این حالات مختلف نیز مربوط می شود.
تأیید مطلب فوق را می توان از ماجرای اسارت شهربانو دختر یزدگرد ساسانی به دست اعراب مسلمان به دست آورد. می گویند چون وی را خواستند به کنیزی فروشند، صورتش را در نقاب پوشیده بود. عمر دستور داد چهره گشاید تا خریداران وی را بپسندند و چون امتناع کرد، بر وی خشم گرفت. امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) عمر را به مدارا خواند و حدیثی از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت کرد که فرموده است: بزرگ و شریف هر قومی را که خوار و حقیر شده باشد، گرامی بدارید. همچنین فرمود: با دختران ملوک نباید همچون کنیزان معامله کرد.(127)
خاقانی شاعر قرن ششم هجری در شعر خود به ماجرای فوق و نقاب شهربانو اشاره ای کرده است:
از گرد مصاف روی نصرت
شاهنشه شه نشان گشاید
یعنی که نقاب شهربانو
فاروق عجم ستان گشاید(128)
با توضیحاتی که پیشتر داده شد، روشن می شود که منظور از نقاب شهربانو همان چادر کوتاهی است که زنان ساسانی بر سر داشتند و می توانستند علاوه بر سر، صورت خود را هم با آن بپوشانند.
تأیید دیگر این معنا را از شاهنامه فردوسی می گیریم؛ آنجا که شیرین پس از کشته شدن خسرو پرویز، در انجمن پیران و بزرگان دربار از پاکی و بی گناهی خود در برابر شیرویه (= قباد پسر خسرو از مریم) دفاع می کند و در پایان سخنانش چادر از روی خود بر می گشاید و چهره زیبایش را نشان داده می گوید تنها عیب و جادوی من، موهای سیاهم بود که کسی آن را ندیده بود:
بگفت این و بگشاد چادر ز روی
همه روی ماه و همه پشت موی(129)
پیران از این کار شیرین در حیرت می افتند و از دیدنش در می مانند و زیر لب، کار وی را تقبیح می کنند:
از دیدار، پیران فروماندند
خیو زیر لب ها برافشاندند(130)
از بیان فردوسی این نتیجه به دست می آید که اولا چادر سر و صورت زنان ساسانی را می پوشانده و ثانیا گشودن چادر امری ناپسند و خلاف عرف به شمار می رفته است.
آنچه از دوره ساسانی به جا مانده، ثابت می کند که زنان ساسانی در حفظ پوشش و عفاف پایبند اخلاق و آموزه های دینی زمان خود بوده اند؛ حرمت و احترام زنان به شوهرانشان که از تعالیم زرتشت بود و نیز جایگاه برتر مردان از نقوشی که ضیافت خانوادگی یا جشن ازدواج را نشان می دهند (131) کاملا نمایان است. اما نقش و تصویر زنان واقعی و تاریخی که پوشش و حجاب دینی داشته باشند، در مقایسه با زنان تخیلی و بدون حجاب بسیار کم است (132). این امر سؤالی جدی پیش روی پژوهشگر می گذارد. تصاویر بسیاری از رقاصه ها و رامشگران برهنه و نیمه برهنه در هنر ساسانی بر روی انواع ظروف مثل ابریق ها، گلدان ها، جام ها و بشقاب ها نقش بسته است؛ (133).
نقوش تزیینی زنان بی حجاب و شهوت انگیز حتی در تالار تشریفات شاهان ساسانی جای داشته است (134)، اما زنان تاریخی که می توانستند با قدرت مالی و اقتدار سیاسی، اجتماعی شاهان، حضور بیشتری در آثار باستانی داشته باشند، کمتر دیده میشوند.
به نظر نگارنده ریشه این قضیه را باید در اوضاع دینی و اجتماعی آن روزگار جستجو کرد. چنانکه پیشتر بررسی کردیم، جهان بینی زرتشت جایگاه پاک و والایی برای زن قائل بود و تعالیم دینی، زنان و مردان را به پاکی و پارسایی و استحکام بنیان خانواده سفارش می کرد. تاریخ به حسن استفاده زنان از این جایگاه و پایبندی ایشان به آن تعالیم گواهی میدهد. اما مردان فقه زرتشتی را چنان نوشتند که نهایتا زن را از محیط اجتماعی حذف کرد و در درون خانواده محدود ساخت. از سوی دیگر، دست مردان را در فعالیت های اجتماعی و تمتع هر چه بیشتر از زنان باز گذاشت. طبیعت بشری هم به کمک این وضع آمد و در نتیجه مردان زیر پوشش آیین زرتشت و اقتدار همه جانبه ای که پیدا کردند، به راهی رفتند که دیگر مورد تأیید زرتشت هم نبود. حاصل این فرآیند، انباشته شدن حرمسراها، رونق یافتن مجالس بزم با حضور رقاصه ها و نوازندگان، و گم شدن زنان پارسا در تاریخ بود. شکارگاه خسروپرویز که در طاق بیستون حجاری شده، نمونه بارزی است که نشان می دهد شاهان ساسانی از زنان و کنیزان چگونه استفاده می کردند.(135)
حضور زن در هنر ساسانی
عامل دیگری که بر چگونگی حضور زن در هنر ساسانی اثر گذاشته است، نفوذ فرهنگ یونانی و رومی در ایران بعد از انقراض هخامنشیان به دست اسکندر است. یونانیان چنانکه پیشتر گفتیم، با حضور و فعالیت اجتماعی زنان چندان موافق نبودند، اما برهنگی در هنر ایشان، به ویژه در معماری، نقاشی و پیکرتراشی امری پذیرفته شده بود. همین وضع بعد از سلطه اسکندر و جانشینان او بر ایران، تأثیر خود را بر فرهنگ این سرزمین نشان داد و در هنر ساسانی به اوج رسید. از همین رو، برخی آثار به جامانده از دوره ساسانیان، به وضوح بیانگر مضامین اساطیری یونان است و تصاویر کاملا عریان زنان و مردان را نشان میدهد. (136)
گذشته از این گونه آثار هنری یونانی - ایرانی که باستان شناسان به تفسیر و بازخوانی آنها پرداخته اند، آثار دیگری هم هست که شاید نشانه آشکاری از مضمون یا سبک یونانی نداشته باشد، اما برهنگی موجود در آنها، در واقع ارمغان فرهنگ یونانی است. دقت در این دسته آثار که بیرون از حریم عفاف به وجود آمده، نکته جالبی را به دست می دهد که در عین حال مؤید عمق فرهنگ اصیل ایرانی است. برخی از زنانی که در این تصاویر عریان هستند و به رقاصی و نوازندگی مشغولند، پوششی مانند شال یا پارچه های توری زینتی به حالت رها بر سر، گردن یا دست دارند (گانتر، ۱۳۸۳، ص ۲۷۱ - ۲۸۰). این پارچه ها در واقع جلوهای بی محتوا از همان چادر زنان است و می توان استنباط کرد که پوشش چادر به قدری فراگیر بود که حتی همین زنان در غیر از این حالات، بنا به عرف زمانه از چادر استفاده می کرده اند. این موضوع در عین حال مسأله دیگری را هم ثابت می کند و آن اینکه چادر زنان برخلاف برخی شبهات امروزی که می کوشد چادر باستانی را پوشش اشرافی و متعلق به زنان دربار و اعیان قلمداد کند، جامه عموم زنان بوده است؛ نهایت این که برخی زنان، حرمت این نماد پارسایی را پاس می داشتند و برخی دیگر، آن را زیر پا می گذاشتند.
جمع بندی
از آنچه گفته شده این نتیجه به دست می آید که زن در باورهای دینی مردم فلات ایران، چه پیش از تاریخ و چه در دوره های تاریخی، چه در میان بومیان و چه در بین آریایی های مهاجر، همواره جایگاه والایی داشت و نماد زندگی، پاکی، برکت، کمال، هدایت و فرزانگی، توانمندی، بردباری و نظایر این به شمار می رفت. در عرصه عمل نیز نقش مهمی در تکوین تمدن ایرانی ایفا کرده و در عرصه خانواده و تربیت، تولید و صنعت، سیاست و اقتصاد، جنگ و دفاع، مدیریت و فرمانروایی و سایر جلوه های زندگی فردی و اجتماعی، توانایی خود را به اثبات رسانده بود.
اسناد و مدارک تاریخی نشان می دهند که پوشش زن ایرانی در تمام دوره ها هم با آموزه های دینی فوق الذکر سنخیت داشت و موجب حفظ عفاف و پارسایی او می شد، و هم متناسب با شأن و شخصیت قابل احترام وی بود تا برای حضور در جامعه مشکلی نداشته باشد. لذا در تمام دوره ها، حتی پیش از ظهور زرتشت و در تمدن ایلامی، جامه زنان را بلند و پوشیده و حاکی از وقار و متانت می بینیم؛ گرچه در آن روزگار، نشانی از پوشش سر دیده نمی شود. آنچه از اقوام آریایی به جا مانده، ضمن آنکه محسنات جامه زنان ایلامی را به لحاظ پوشیدگی دارد، پوشش سر را هم تأیید می کند. در قوم ماد، سربندهای زنان، ترکیبی از کلاه و روسری بود که موهای آنها را می پوشاند؛ اما از نوشته های مورخان یونانی. بر می آید که در اواخر کار ایشان چادر مرسوم شده بود. این مسئله می تواند مربوط به پذیرش آیین زرتشت باشد.
چادر به عنوان پوشش رویی زنان و نماد پارسایی در تمام دوره های بعد دیده می شود. از دوره هخامنشیان سنگ نگاره هایی موجود است که چادر را به شکلی مشابه امروز نشان می دهد. همچنین تصاویری از زنان درباری دبرجای مانده که در آنها از روی تاج چادری بر سر کرده اند که پشت و پهلوها را پوشانده و تا زانو رسیده است.
در قلمرو گسترده پادشاهی اشکانی، از سوریه تا افغانستان، مدل های مختلفی از چادر باقی مانده است. تندیس ملکه اشکانی در کاخ هترا (الحضر) نشان می دهد که او پیراهنی بلند و چین دار با آستین بلند پوشیده و از روی آن ردای بلند و بی آستین بر تن کرده است. بر سر نیز کلاه و دستاری گذاشته و از روی آن چادری بر سر کرده است. از نقوش دوره ساسانی چنین برمی آید که چادر در این دوره کوتاه تر شده است؛ علاوه بر این، برخی زنان به ویژه درباریان به جای چادر از کلاه استفاده می کرده اند.
اگر بخواهیم دوره های مختلف تاریخی را از نظر رابطۂ حجاب و عفاف زنان با حضور اجتماعی ایشان مقایسه کنیم، این نتیجه به دست می آید که دوره هخامنشیان وضع درخشان تری داشته است. زنان این دوره در فعالیت های متنوعی پا به پای مردان حضور داشته، از مزایای قابل توجهی برخوردار بوده اند و در عین حال پوششی داشته اند که امنیت لازم را برای حضور ایشان در جامعه فراهم می ساخت و با حفظ حریم خانواده و استحکام روابط خانوادگی منافاتی پیدا نمی کرد. مؤید این مطلب، سنگ نگاره هایی است که زنان دوره هخامنشی را در حال اسب سواری نشان می دهد. این زنان از روی پیراهن های بلند خود، چادری پوشیده اند که سر تا پای آنها را فرا گرفته است و ثابت می کند که زنان حتی در کارهای پر تحرکی مانند اسب سواری، خود را ملزم به استفاده از چادر می دانسته اند. این امر مانعی برای فعالیت های اجتماعی ایشان نبود؛ بلکه با اطمینان می توان گفت که فعالیت زنان در این دوره بیش از دوره های بعدی دیده می شود.
در دوره هخامنشیان، دین زرتشت هنوز رسمیت دولتی نیافته بود و در حال گسترش جهان بینی خویش بود؛ جهان بینی ای که نگاه متعالی به زن داشت. پارسیان در این دوره به عفت و پارسایی می اندیشیدند و لذا برهنگی در آثار هنری و معماری ایشان جایگاهی نداشت. زنان با لباس های کاملا پوشیده در فعالیت های مهم اجتماعی حضور داشتند و مردان لایق به نقش آفرینی در تاریخ ایران و جهان می پرداختند.
در دوره های بعد، آیین زرتشت رواج بیشتری می یابد و زنان تحت تعالیم دینی و اخلاقی همچنان پایبند حجاب و عفاف و خانواده می مانند؛ اما پس از یک سده حکومت سلوکیان و تلاش ایشان برای رسوخ فرهنگ یونانی در ایران، چون اشکانیان بر سر کار می آیند، از سویی زنان به اندرونی کاخ ها و سراها رانده می شوند و از سوی دیگر، برهنگی در آثار هنری متأثر از یونان پدیدار می گردد. توجه به برهنگی در آثار هنری تا پایان دوره ساسانی با رشد بیشتری ادامه می یابد و در عین حالی که آیین زرتشت، دین رسمی کشور اعلام شده و فقه زرتشتی تدوین یافته است و بنابراین انتظار می رود در وضع فرهنگی، اجتماعی زنان بهبودی حاصل شود، چنین اتفاقی نمی افتد.
در جامعه رو به انحطاط ساسانی، زنان بزرگی دیده می شوند که در مقاطع بحرانی، مسئولیت خطر پادشاهی را هم برعهده گرفته اند؛ اما نقش اجتماعی زنان در این دوره نمود مستمر و بارزی ندارد. برعکس، حضور زنان را در حرمسراها و نیز در نقش نوازندگان و رقاصه ها و آنچه مایه لذت مردان می شد، بیشتر مشاهده می کنیم. در واقع، مردان ناپارسا با تکیه بر قدرت و ثروت از سویی، و با سوء استفاده از تسهیلاتی که فقه زرتشتی برای ایشان در نظر گرفته بود از سوی دیگر، به جای آنکه همچون مردان هخامنشی بر حفظ کشور و تحقق آرمان های انسانی - از جمله حقوق زنان - بیندیشند، به لذت و التذاذ هرچه بیشتر اندیشیده اند و طبعا در این جهت به گونه ای عمل کرده اند که جامعه زنان را نیز به جای پرداختن به امور جدی و حیاتی، به سمت ارضای خواسته های خود سوق دهند. در این راه، میراث فرهنگ یونان نیز مساعدت های لازم را در اختیار این مردان گذاشته است. آثار هنری قابل توجهی که به عنوان سبک ایرانی- یونانی شناخته می شوند و از روزگار پیش از اسلام به جا مانده، گواه این مطلب است.