سیستم مدیریت پورتال پایگاه خبری فرایش

شناسه خبر: 4560
تاریخ انتشار: 1404/7/8 10:44:52

در دل بازار سنتی اراک، جایی در «سرای نوذری‌ها»، بوی تار و پود فرش و صدای آرام سوزن و نخ، یادآور هنری است که این روزها رو به فراموشی می‌رود؛ رفوگری فرش.

حمید شریعتی ۵۴ ساله، از آخرین بازماندگان این هنر در شهر است. او سال‌هاست که با دستانی هنرمند، فرش‌های آسیب‌دیده را دوباره جان می‌دهد. این هنر را از پدرش آموخته و امروز همراه با همسرش «فاطمه رضایی» در مغازه کوچکشان ادامه می‌دهد.

کار رفوگر تنها ترمیم فرش نیست؛ هر بخیه‌اش مثل وصله‌ای است بر حافظه‌ یک خانه، خاطرات یک خانواده و حتی تاریخ یک شهر. اما همان‌قدر که این هنر ارزشمند است، به همان اندازه هم سخت و طاقت‌فرساست.

در دل این کار طاقت‌فرسا، عشقی نهفته است که حمید و فاطمه را هر روز به کارگاه کوچکشان می‌کشاند. آن‌ها با هر گره، نه تنها تار و پود فرش را به هم پیوند می‌زنند، بلکه نخ‌های نامرئی عشق و تعهد به هنر را نیز در هم می‌آمیزند. این عشق، موتور محرکه‌ای است که در برابر سختی‌ها، خستگی‌ناپذیرشان می‌کند و به آن‌ها انگیزه‌ای مضاعف برای حفظ این میراث گرانبها می‌بخشد.

نگاه حمید بر هر فرش، داستانی را می‌بیند؛ ردپای سال‌ها زندگی، خنده‌ها و گریه‌ها، جشن‌ها و سوگواری‌ها. او با دستان خود، نه فقط یک کالا، بلکه بخشی از هویت یک خانواده را نجات می‌دهد. هر تار و پود، رازی در خود نهفته دارد و حمید با صبر و حوصله، این رازها را کشف کرده و به آن‌ها جانی دوباره می‌بخشد.

در دنیای امروز که سرعت حرف اول را می‌زند و محصولات صنعتی جایگزین کالاهای دست‌ساز شده‌اند، کار حمید و فاطمه نمادی از پایداری و مقاومت در برابر فراموشی است. آن‌ها با هر گره، نه تنها هنر رفوگری را زنده نگه می‌دارند، بلکه درس ارزشمندی از ارزش نهادن به گذشته و حفظ زیبایی‌های دست‌ساز را به نسل‌های آینده می‌آموزند. مغازه کوچک آن‌ها، گویی موزه‌ای زنده از تاریخ و هنر است که هر روز شاهد تولد دوباره زیبایی‌هاست.

حمید روزهای طولانی روی زمین می‌نشیند و نخ و سوزن را در تار و پود فرش می‌نشاند؛ کاری که به پایش آسیب زده است. 

با این حال، بازار رفوگری دیگر مثل گذشته رونق ندارد. افزایش تولید فرش‌های ماشینی و تغییر سلیقه خانواده‌ها باعث شده مشتریان این هنر کمتر شوند. درآمدشان هم ناچیز است و به‌سختی چرخ زندگی را می‌چرخاند. پنج فرزند خانواده شریعتی، مسیرهای دیگری را انتخاب کرده‌اند و تمایلی به ادامه راه پدر و مادر ندارند. این یعنی آینده‌ی این هنر بیش از هر زمان دیگری در معرض خاموشی است.

این فداکاری‌های جسمی و روحی، تنها گوشه‌ای از عشق بی‌حد و حصر حمید به هنر رفوگری است. او با هر گره، نه تنها فرش را ترمیم می‌کند، بلکه بخشی از وجود خود را نیز در آن می‌گذارد. درد پا و خستگی جسمی برای او معنایی ندارد وقتی می‌بیند فرشی که سال‌ها پیش توسط اجدادش بافته شده، دوباره جان گرفته و می‌تواند سال‌ها دیگر در خانه‌ای گرما و زیبایی ببخشد. این ایثار، نه فقط برای گذران زندگی، بلکه برای حفظ یک میراث گرانبهاست.

تلاش‌های بی‌وقفه حمید و فاطمه در خانه نیز ادامه دارد؛ در دل شب، زیر نور کم‌سوی چراغ، دست‌هایشان با ریتمی آرام و مداوم، نخ‌ها را در هم می‌تنند. این صحنه‌ها، نمادی از پایداری و امید در برابر چالش‌های زندگی است. آن‌ها با هر گره، نه تنها امید به بقای هنر خود را زنده نگه می‌دارند، بلکه داستانی از عشق، تعهد و تلاش بی‌وقفه را برای فرزندانشان روایت می‌کنند، حتی اگر آن‌ها مسیر دیگری را برگزیده باشند.

کارشناسان صنایع‌دستی تأکید می‌کنند که رفوگری فقط یک شغل نیست؛ بخشی از هویت فرهنگی ماست. هر فرش دستبافی که سال‌ها زیر پای یک خانواده پهن بوده و حالا به دست رفوگر بازسازی می‌شود، حامل روایت‌ها و خاطراتی است که اگر این هنر از میان برود، آن‌ها نیز برای همیشه از یاد خواهند رفت.

حمایت از رفوگران، چه از طریق آموزش نسل جدید، چه حمایت مالی و بیمه‌ای، و چه معرفی دوباره اهمیت این هنر به مردم، می‌تواند بخشی از این میراث ارزشمند را نجات دهد. اما اگر چنین نشود، به‌زودی تصاویر کارگاه کوچک حمید و همسرش تنها در قاب عکس‌ها باقی خواهد ماند؛ عکس‌هایی از دست‌هایی که سال‌ها روایتگر قصه‌ی فرش‌های ایرانی بودند.

اینجاست که اهمیت حمایت از هنرمندانی چون حمید و فاطمه بیش از پیش آشکار می‌شود. رفوگری، پلی است میان گذشته و حال، میان هنر اصیل و زندگی روزمره. هر فرش بازسازی‌شده، سندی زنده از تاریخ و فرهنگ این مرز و بوم است که در تار و پود خود، قصه‌های زیادی را نهفته دارد. اگر این پل شکسته شود، ارتباط ما با بخش مهمی از گذشته‌مان نیز قطع خواهد شد و گنجینه‌ای از روایت‌ها و ارزش‌ها به دست فراموشی سپرده می‌شود.

تصور دنیایی بدون این هنر، دردناک است. کارگاه کوچک حمید و فاطمه، تنها یک محل کار نیست؛ گنجینه‌ای از تاریخ شفاهی یک ملت است که هر روز در آن، خاطرات گذشته مرمت و بازسازی می‌شوند. اگر چراغ این کارگاه خاموش شود، تنها یک شغل از بین نمی‌رود، بلکه بخشی از روح و هویت فرهنگی ما به تاریکی می‌گراید. آینده‌ی این هنر، آینده‌ی بخشی از حافظه‌ی جمعی ماست که نیاز به توجه و حمایت فوری دارد تا از قاب عکس‌ها بیرون آمده و به زندگی خود ادامه دهد.


ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
کد امنیتی:
* نظر:
اجتماعی