مردان روشنگری، مانند نسلهای فراوان مردان اروپایی پیش از خود، از فضایل خانهداری زنان نیز تمجید میکردند، و سخت بر این عقیده بودند که پاکدامنی والاترین فضیلت زنان است، و هیچ توجهی به این معیار دوگانهی رفتار جنسی نداشتند.
«دائرة المعارف» بدون حمایت زنان سالن دار نمی توانست نوشته شود، اما در صفحات آن هیچ نامی از سالنها به میان نیامده است. در مقابل، مقالههای مربوط به زنان همهیتوجه شان به ضعف بدنی، حساسیت عاطفی، و نقش مادری آنها معطوف است. گرچه اندک مقالههایی بودند که از برابری سخن میگفتند، اما اغلب آنها این دیدگاه سنتی را میپذیرفتند که زنان زیردست مردان اند، و اغلب در جبهه مقابل آنها قرار دارند. در سده هجدهم، این ایده که آن چه فضیلتی برای یک جنس شمرده میشود، برای جنس دیگر عیب است، بدل به یک کلیشه شده بود. هیوم نوشت: «رفتار زنانه یک مرد، و رفتار خشن یک زن چون با شخصیت آنها سازگار نیستند ناخوش آیندند». همچنین، این دغدغه وجود داشت که هر جنس در جایگاه مناسب و درست خود باقی بماند. تماشاگر، روزنامه پرنفوذ جوزف ادیسون و ریچارد استیل، مدام زنانی را که به واسطه استقلال، گستاخی، یا بی نزاکتی بیش از حد، پا را از حد خود درازتر میکردند، به باد سرزنش میگرفت. ادیسون در سال 1712، با بیان احساس مشترک روزافزونی که در سده هجدهم وجود داشت، نوشت: «به نظر من ضرورت تام دارد که دو جنس کاملا از هم تفکیک شوند و نباید نسبت به کوچکترین تخطیهای یکی در برابر دیگری بی توجه بود». ولتر سالها با امیلی دو شاتله 3 (1706 - 1749)، که از فرهیخته ترین زنان عصر خود بود و به خاطر نوشتههای علمی، و تفسیر اندیشههای لایبنیتس پرآوازه بود، زندگی کرد.
[ زنان در جامعه غربی]
ولتر در خاطراتش، با توجیه ورود او به قلمرو مردانه فلسفه، توضیح داد که «مادام دو شاتله در پی آن نبود که فلسفه را با آرایههایی که با آن بیگانه بود بیاراید، چنین کاری از شخصیت مردانه و موجه او دور بود». گرچه این زن فرهیخته مایه خوشنودی ولتر بود، اما او چیز چندانی در مورد تحصیلات، کارکرد و نقش زنان در جامعه ننوشت. و این قصور فاحشی در مجموعه آثار کسی بود که بسیاری از نهادهای سنتی دیگر را به نقد کشیده بود. همچنین به نظر میرسد که او از هوش شاتله هم چندان خشنود نبود. او در نامه ای به یکی از دوستانش نوشت: «در واقع، امیلی، معشوقه والایی است که شفقت، شوخ طبعی، زیبایی خداداد و سایر فضایل زنانه را داراست. اما اغلب آرزو میکنم که ای کاش کمتر فرهیخته و هوشمند میبود». در این نوشته و بعضی نوشتههای دیگر، ولتر با رقیب دیرینه خود، ژان ژاک روسوی فیلسوف، هم عقیده بود. روسو که دیده رو در دهه 1740 پایش را به سالنهای پاریس باز کرد، در نوشته تأثیرگذار خود، امیل (1762)، زبان به ملامت زنان سالن دار گشود:
دختری ساده و با تربیتی معمولی را هزار بار بر زن فرهیخته و با درایتی که در خانه ام یک حلقه ادبی راه بیندازد و خود را سرور خود بداند ترجیح میدهم. زن با درایت مصیبتی است برای شوهرش، بچه هایش، دوستانش، خدمتکارانش، و برای هر کس دیگر. از جایگاه والای نبوغش، هر وظیفه زنانه را خوار میشمارد، و مدام تقلا میکند تا به یک مرد تبدیل شود، مثل مادموازل دولانکلو.
مردان روشنگری، مانند نسلهای فراوان مردان اروپایی پیش از خود، از فضایل خانه داری زنان نیز تمجید میکردند، و سخت بر این عقیده بودند که پاکدامنی والاترین فضیلت زنان است، و هیچ توجهی به این معیار دوگانه ی رفتار جنسی نداشتند. دیوید هیوم بر این باور بود که فروتنی» و «پاکدامنی» وظایفی هستند که به جنس لطیف تعلق دارند و نتیجه گرفت این تبعیض در جهت منافع جامعه مدنی ضروری است و برای اثبات آن باید به احساسات همه ملتها و همه سنین مراجعه کرد. هیوم احساسات عصر خود را بیان میکرد. مردان روشنگری، صرف نظر از این که خود با زنان سالن دار رابطه جنسی داشتند یا نه، همگی زنانی را که در چارچوبی غیر از ازدواج، رابطه جنسی داشتند، ملامت میکردند. جانسون چنین میاندیشید که چنین زنی نباید امکانی برای بازیابی شخصیت نیک داشته باشد». روسو جرم او را با خیانت یکسان میدانست:
زن بی ایمان بدتر از شوهر بی ایمان است؛ زن خانواده را تباه میکند و علقههای طبیعی را میگسلد؛ چنان چه او فرزندانی بیاورد که از آن شوهرش نیستند، هم نسبت به او و هم نسبت به جامعه جفا کرده است؛ پس جرم او بی وفایی نیست، بلکه خیانت است. از نظر من، این منشأ هر نوع نزاع و جرمی است. افزون بر این، آنها اعتقاد داشتند که نیروی جنسی کذایی زنان که چنین مردان را میترساند و مرعوب شان میکند، باید برای خیر و صلاح جامعه کنترل شود. زنانی مانند سالن داران یا معشوقههای درباری را که از نیروی جنسی خود استفاده میکنند، فقط میتوان محکوم کرد. در پایان سده هجدهم، زنان سالن دار را به نفع زنان سنتی تر طرد میکردند. این دگرگونی به سرعت در عصر انقلاب فرانسه و جنگها ناپلئونی (1789 - 1815) به وقوع پیوست. قدرت اجتماعی و سیاسی ای که سالنداران پیش از انقلاب فرانسه از آن برخوردار بودند، به یکی از عمده ترین اشکالات سلطنت کهن بدل شد، و افراد متعلق به طبقات گوناگون و فیلسوفان سیاسی در محکومیت این «نفوذ زنان» متحد شدند. الیزابت ویژه بن، هنرمند فرانسوی و صورتگر ماری آنتوانت، در خاطراتش مینویسد: «در سده هجدهم زنان حکومت میکردند، اما انقلاب آنها را به زیر کشید». ویژه لبرون در مورد قدرت زنان اغراق میکرد، اما دقیقا متوجه افول نفوذ آنان بود. انقلاب باعث شد سیلی از نقدها درباره غصب غیر طبیعی قلمرو مردانه سیاست از سوی زنان صورت گیرد. فعالیت سیاسی زنان در سال 1793 غیر قانونی اعلام شد، و مردان سیاست مدار، روزنامه نگار و فیلسوف نفوذ سیاسی زنان را، خواه جمهوری خواه باشند و خواه سلطنت طلب، خواه انقلابی باشند و خواه ضد انقلاب، محکوم کردند.