به گزارش فرایش به نقل از تسنیم، پیغمبر اکرم صلیالله علیه و آله در حدیث ثقلین تصریح فرموده که قرآن و اهل بیت علیهم السلام به عنوان دو ثقل دین اسلام هرگز از هم جدا نخواهند شد. این در حالی است که دشمنان اسلام و امامان معصوم علیهمالسلام بارها تلاش کردهاند که میان دو یادگار رسول خدا صلیالله علیه و آله جدایی انداخته و قرآن را بدون در نظر گرفتن مفسر حقیقی آن که امام معصوم است، به نفع خود تفسیر کنند.
حضور زنان و کودکان در صحرای کربلا و شکل گرفتن اسارت اهل بیت علیهمالسلام در کنار شهادت امام حسین علیهالسلام و یاران باوفای آن حضرت، به منزله رسانهای بود که پیام کربلا و ظلم یزیدیان در کربلا مدفون نشده و در جغرافیا و تاریخ جهان منتشر شود. چنانکه مشاهده میکنیم عبور اسرای کربلا از شهر شام و حضور ایشان در دربار یزید، رازهای بزرگی از فاجعه ظلم یزیدیان به کاروان عاشوراییان را برملا کرده است.
حجتالاسلام سیدمحمد قائممقامی، به طور تفصیلی به بررسی ابعاد و زمینههای قیام عاشورا پرداخت و تأکید کرد: «که زنان در این میدان نقش بسیار عظیمی داشتند. این بیدارسازی ممکن نمیشد مگر اینکه تکانی در وجدانها پدیدار میشد؛ یعنی امام حسین علیهالسلام باید وجدانهایی که خوابیده بود را بیدار میکردند. برای بیدار کردن کسی که در خواب غفلت سنگین فرورفته، باید مظلومیت عظیمی در صحنه میآورد. امام حسین علیهالسلام حقانیت را از طریق مظلومیت به صحنه آوردند و برای این منظور، نهتنها خودشان به شهادت میرسند، بلکه خانواده و بچهها هم به اسارت میبرند. یعنی خانواده پیامبر اسلام صلیالله علیه و آله است که باید به صحنه بیاید تا عدهای شهید و گروهی اسیر شوند تا فطرتهای خفته بیدار شود.»
پیامدهای فراموش کردن حدیث ثقلین
در حدیث ثقلین میخوانیم که «إِنِّی تَارِک فِیکمْ أَمْرَینِ إِنْ أَخَذْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا- کتَابَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ اهلبیتی عِتْرَتِی أَیهَا النَّاسُ اسْمَعُوا وَ قَدْ بَلَّغْتُ إِنَّکمْ سَتَرِدُونَ عَلَی الْحَوْضَ فَأَسْأَلُکمْ عَمَّا فَعَلْتُمْ فِی الثَّقَلَینِ وَ الثَّقَلَانِ کتَابُ اللَّهِ جَلَّ ذِکرُهُ وَ اهلبیتی؛ من در میان شما دو چیز باقی میگذارم که اگر آنها را دستاویز قرار دهید، هرگز گمراه نخواهید شد: کتاب خدا و عترتم که اهلبیتم هستند. ای مردم بشنوید! من به شما رساندم که شما در کنار حوض بر من وارد میشوید، پس من از شما درباره رفتارتان با این دو یادگار ارزشمند سؤال خواهم کرد، یعنی کتاب خدا و اهلبیتم.» بر این اساس، قرآن و امام به عنوان دو ثقل دین اسلام مطرح هستند. چگونه جامعهای که بهتازگی حدیث ثقلین را از رسول خدا صلیالله علیه و آله شنیده بود، به این سادگی بین این دو ثقل تفکیک قائل شد و احساس گناه هم نکرد؟
برخی دستورات دینی مانند نماز، روزه و... مواردی است که اگر کسی آن را نقض کند احساس گناه زیادی دارد. ولی نقض ولایت و امامت که گناهی است اعظم، کمترین احساس گناه را دارد و این از عجایب ولایت است. این حادثه در صدر اسلام رخ داده است.
این نگاه عظیم نقض دستور خداوند، یعنی دستور ولایت و امامت است. دستور امامت قبل از دستورات دیگر است. قبل از نماز، روزه، حج، قبل از هر چیزی ولایت و امامت مطرح است. این دستور نقض شده، شکسته شده و احساس گناه هم وجود ندارد. انسان احساس نمیکند که در حال گناه است.
چرا؟
چون نماز میخواند، روزه میگیرد، حجش را انجام میدهد، اینها عبادت است. پس گمان میکند گناهی نکرده است.
همه این اتفاقات در دوران امام حسین علیهالسلام اتفاق افتاد که منجر به شهادت مظلومانه آن حضرت شد؟
درست است. درباره امام حسین علیهالسلام، ما با این مسئله مواجه هستیم که سیر جریان ارتجاعی اینطور نبوده که در همین مرحله متوقف شود. مرحله بعد از معاویه که سلطنت جری شده، یزید ملعون بر سر کار میآید. بههرحال سیر قهقرایی و ارتجاعی نمیتواند متوقف شود که این نکته بسیار مهمی است.
این سیر ارتجاعی که منجر به پادشاهی جدید میشود، میگوید من در مقام سلطنت هستم و کار خود را کردم؛ چون سلطنت این بود که دو بخش دین یعنی قرآن و امام را از هم جدا کردند؛ یعنی بخش ثقل اصغر و ثقل را جدا کرده و اعلام کرند ما ثقل اکبر یعنی قرآن و کعبه را قبول داریم، اما ثقل اصغر یعنی امامت را قبول نداریم.
این در حالی است که امام یعنی دین ناطق و قرآن ناطق. وقتی یزید میگوید قرآن ناطق را قبول ندارم، یعنی چه؟
یعنی من خودم قرآن را تفسیر میکنم! کعبه را تغییر میدهم! این بود ارتجاع خفی و اتفاقی که بعد از وفات پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله میافتد. آنچه روی داده آن است که وقتی جامعهای بین این دو ثقل تفکیک قائل میشود، ثقل اول را میگیرد و ثقل دوم را نمیپذیرد، خودش در جایگاه تفسیر مینشیند، تلاش میکند آن ضد ارزشهای قبلی را برگرداند و احیا بکند.
مقصود یزید از کشتن امام حسین (ع) چه بود؟
یزید که اینگونه حکومت را در دست گرفته بود و حدیث ثقلین را از یاد بسیاری از مردم برده بود، دیگر چرا امام حسین علیهالسلام را به شهادت رساند؟ هدف و مقصدش از کشتن ثقل اصغر اسلام چه بود؟ آیا نمی شد مثلا آن حضرت را به کوفه راه ندهد یا به شهر دیگری تبعید کند، چنانکه در دوران امام رضا علیهالسلام یا امام هادی و امام عسکری علیهماالسلام اتفاق افتاد؟
بههرحال یزید و یزیدیان درنهایت احساس میکنند که اگرچه که الان در این مقطع موفق هستم اما آینده را میبیند و در افق آینده احساس خطر میکند و درست هم احساس خطر میکند.
احساس میکند که درست است الان قرآن و امام را جدا کردم، بین کعبه و حکومت فاصله انداختم ولی میفهمد که درواقع نمیشود جدایی ایجاد کرد. احساس میکند درست است که این جدایی واقع شده، اما این جدایی موقتی است و هرلحظه این امکان وجود دارد که این دو به هم برسند؛ یعنی دوباره ثقل اکبر و ثقل اصغر در جامعه به هم برسند و جامعه رویکردی که به ثقل اکبر دارد برای ثقل اصغر هم به دست بیاورد. ممکن است دوباره امام بیاید. امام که بیاید همهچیز تغییر میکند.
جریان ارتجاعی این احساس را دارد و درست هم میفهمد که به خود شیطان میرسد. شیطان میداند که قرآن را از امام علی بن ابیطالب علیهالسلام جدا کردم، کعبه را از حضرت فاطمه زهرا سلامالله علیها جدا کردم و اعلام کردم مسئول و متولی قرآن و کعبه معاویه است، معاویهای که از نماد ارتجاع و کفر و جاهلیت است، جاهلیت را میخواهد با پوستهای از قرآن و کعبه پر کردهاند ولی میداند که قرآن و کعبه که ثقل اکبر است در کنار امامت معنا دارد. همواره این زمینه وجود دارد که ثقل اصغر که امام و حجت است و به دنبال حجت انسانی که مثل اعلای حجت است، به قرآن برسد و در بین مردم نهادینه شود. جریان ارتجاعی، طاغوتی و قهقرایی از آینده خوف میکند. چه هرلحظه ممکن است انسان توجهش به قرآن و کعبه باشد و از طریق حجت به قرآن رجوع کند و بساط یزید به هم میریزد.
از اینجا به بعد راهحل یزید این است که همانطور که ثقل اصغر را کنار گذاشت، ثقل اکبر هم باید کنار گذاشته شود؛ یعنی قرآن و کعبه باید کنار بروند. سیل جریان حکومت برایش شوکی است.
یزیدیان اسلام را عامل قدرت گرفتن خود میدانند
یعنی دستورالعمل یزید این بود که اصل اسلام و قرآن هم باید کنار برود؟
بله. یزید میخواست ظاهر اسلام هم کنار برود. او میگفت باطنش را که کنار زده بودیم، چه کسی گفته اسلام باید در جامعه حاکم باشد؟ قرآن و کعبه یعنی چه؟
قبل از شهادت امام حسین علیهالسلام را ببینید. توجه مسلمانان به آن اراذل و اوباش شده و اسلام به صورت تحریفی در حال انجام است، نماز تحریفی، حج تحریفی، همهچیز تحریفی است. برای اینکه این خطر بالقوه برطرف شود، گام بعدی حذف ثقل اکبر است؛ یعنی حذف قرآن و کعبه و حذف ظاهر اسلام.
همانطور که در سلطنت خلفای عربی دیدیم، تصورشان این بود که پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله و اسلام پدیدهای بود برای اینکه بیاید و عرب را قدرت بدهد، به عنوان یک کار نژادی و سوری و ظاهری که ما عرب هستیم، برتری داریم یا اینکه ما بگوییم نژاد غیر عرب آمده و به قدرت رسیده و سلطنت را به ما داد، از این به بعد خودمان میدانیم چه کنیم. چنانکه یزیدیان اسلام را عامل به قدرت رسیدن خودشان میدانند و وقتی از آنها مسئولیت اسلامی بخواهیم، اصل اسلام را هم تحریف میکنند.
راهحل این مشکل حذف ثقل اکبر یعنی ظاهر اسلام، قرآن کریم و کعبه، یعنی اعلام کند که ما اسلام را نمیخواهیم. درواقع یزید اسلام را عامل به قدرت رسیدن خودش میدانست و حالا که به قدرت رسیده بود، قصد حذف آن را داشت؟ چرا؟
دلیلش این است که فکر میکنند اسلام وسیلهای برای به قدرت رسیدن نژاد عرب یا طایفه قریش بوده است. بعد از آن مزاحم است و باید کنار برود. متأسفانه از اول خلافت این فاجعه رخ میدهد ولی خفی. متأسفانه این حادثه نکبتبار با این دیدگاه رایج شد که تا زمان پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله خوب بود ولی بعد از آن حضرت دیگر نیازی به اسلام نیست.
چرا؟
چون آن محوری که آنها میخواهند، پیامبر عمل نمیکند. مثل حضرت موسی علیهالسلام و انبیاء بنیاسرائیل که دقیقاً همین حالت است که گروههای صهیونیستی شکل گرفته و محفلهای خاص یهودی ایجاد شده است. اینها نسبتاً به انبیاء تعاونی داشتند، مثلاً انبیاء بنیاسرائیل مانند حضرت داوود و سلیمان علیهماالسلام که حکومت تشکیل دادند از آنها انتظار بیجا داشتند. ولی اینها پیامبران برحق بودند و التزامی به تفکرات باطل صهیونیستی و یهودی و انحرافی نداشتند. یهود علاوه بر اینکه میداند حضرت داوود و حضرت سلیمان علیهماالسلام قدرت دارند ولی خودشان میگویند اینها چرا به اینگونه که ما میخواهیم عمل نمیکنند؟ بهخصوص در مورد حضرت سلیمان علیهالسلام میپرسیدند چرا موازین ناسیونالیستی و نژادی را رعایت نمیکند؟ چرا با دیگران ارتباط دارد؟ چرا با غیر اسرائیل ارتباط دارد و با آنها وصلت میکند؟ این چراها باعث شد که بگویند حضرت سلیمان علیهالسلام یا کنار برود یا به ما قدرت دهد؟
این اتفاق عیناً برای پیامبر اسلام صلیالله علیه و آله واقع میشود که آن حضرت درعینحالی که به آنها قدرت داده دیگر کار تمام شد و باید کنار گذشته شود! قدم اول هم آن بود که اول خانوادهاش کنار گذاشته شود و فقط ظاهر دین باقی بماند.
مرحله دوم این بود که ظاهر دین هم کنار گذاشته شود. میگفتند ما اعراب خدایان داشتیم، بتها داشتیم، خدای قوم عرب هم داشتیم. خدای قوم عرب با خدای قوم پارس فرق میکند!
قرآن و امام جدایی هم را تحمل نمیکنند
این کارهایی است که در دوران یزید اتفاق افتاد؟
بله، در مواردی در دوران یزید اتفاق افتاده که ظاهر دین را حذف میکردند. این مقطعی است که مأموریت حجت خداوند فرق میکند با آن مرحلهای که ظاهر را مراعات میکند. در اینجا به علت اتحاد ابدی و عزلی که میان ثقل اکبر و ثقل اصغر وجود دارد، قرآن حافظ امام است و امام حافظ قرآن؛ قرآن دلالت بر امام میکند و امام دلالت بر قرآن؛ امام جانش برای قرآن است همان طور که قرآن جانش برای امام است. این دو ثقلین حالت عشق با هم دارند. عاشق همدیگر هستند. کعبه عاشق امام حسین علیهالسلام است و امام حسین علیهالسلام عاشق کعبه است. کعبه اجازه نمیدهد غیر از امام حسین علیهالسلام و غیر ائمه اطهار علیهمالسلام را متولی خود به عنوان مسئولش و به عنوان امامش قرار دهد. هرکه غیر امام را دفع کرده و بیرون میکند.
حالا که اینطور است، دیگر جای تحمل دیگر نیست. اینجا دیگر کار تقید نیست. چون کار به حذف اسلام رسیده است و به همین علت مأموریت ویژه امام حسین علیهالسلام قیام و انقلاب و شهادت است. خود حضرت هم از قبل از شهادت خود باخبر بودند.
پس اولین اتفاقی که میافتد این است که جریان ارتجاعی و قهقرایی نمیتواند ظاهر اسلام را حذف بکند؛ یعنی قرآن کریم و کعبه را نمیتواند حذف بکند. درست است؟
این اولین اثری است که در قیام و شهادت امام حسین علیهالسلام وجود دارد. این را هم برادران و خواهران اهل سنت بدانند که اگر قرآن و کعبه به دستانشان رسیده، چگونه و با ریخته شدن چه خونهایی رسیده است؟ این قرآن و کعبه از کجا به شما رسیده است؟ باید بدانند که اگر امام حسین علیهالسلام نبود، خون مطهر آن حضرت نبود، الان برادران اهل سنت ما هم از کعبه برخوردار نبودند. ظاهر اسلام هم به ما نمیرسید.
حضور زنان و کودکان در میدان عاشورا، نمایش مظلومیت عظیم بود
امام حسین علیهالسلام به گونهای قیام کردند که آثارش هم تا به امروز باقی و پایدار مانده و هر سال مهمتر و درخشانتر تجلی پیدا میکند. اما در مورد قیام عاشورا یک پرسش اساسی مطرح میشود و جوابهای متنوع و بعضاً مختلفی ارائه میشود. سؤال این است که حضرت سیدالشهدا علیهالسلام بااینکه به تصریح شما میدانستند در این راه به شهادت میرسند، چرا خانواده را با خودشان به سمت کربلا بردند؟ بههرحال مردان غیرتمند و دینداری مانند حضرات ابوالفضل و حضرت علیاکبر علیهماالسلام بودند. چه ضرورتی موجب شده بود که زنان و دختران را به میدان مبارزه ببرند؟ حضور کودکان در آن صحرای پرخطر که درنهایت طبیعتاً منجر به اسارت ایشان میشد، چه تعبیر و مفهومی دارد؟
باید توجه داشت که زنان در این میدان نقش بسیار عظیمی داشتند. این بیدارسازی ممکن نمیشد مگر اینکه تکانی در وجدانها پدیدار میشد؛ یعنی امام حسین علیهالسلام باید وجدانهایی که خوابیده بود را بیدار میکردند. برای بیدار کردن کسی که در خواب غفلت سنگین فرورفته، باید مظلومیت عظیمی در صحنه میآورد. امام حسین علیهالسلام حقانیت را از طریق مظلومیت به صحنه آوردند. مظلومیت چیزی است که فطرتها متوجه آن میشوند. حتی فطرتهایی که خاموش شده بهنوعی متوجه میشود. بههرحال در همه فطرتها نفرتی از ظالمها وجود دارد که مبدل به دفاع از مظلوم میشود. پس حضرت باید مظلومیتی را بهطور مطلق به نمایش درمیآورد و برای نمایش مظلومیت، نهتنها خودشان به شهادت میرسند، بلکه خانواده و بچهها هم به اسارت میبرند. یعنی خانواده پیامبر اسلام صلیالله علیه و آله است که باید به صحنه بیاید تا عدهای شهید شوند و گروهی هم اسیر شوند تا مقداری مردم بیدار شوند.
این بیداری در همان زمان اتفاق افتاد؟
وقتی اسرا را منزل به منزل میبردند، مردم میآمدند ببینند چه کسی با خلیفه جنگیده. وقتی میدیدند خانواده پیامبر اسلام صلیالله علیه و آله هستند اولین تکان را میخوردند. این تحول از همان لحظه ورود آن خانواده عظیمالشأن به کوفه شروع شد.
زنان با دیدن حضرت زینب(س) در بین اسراء پی به ظلم بزرگ یزید بردند
مگر آنها از قبل نمیدانستند این بزرگان، خانواده رسول خدا صلیالله علیه و آله هستند؟ مگر خودشان هجده هزار نامه به عنوان دعوت از امام حسین علیهالسلام به مدینه نفرستاده بودند تا حضرت وارد کوفه شود؟ اما چرا بعد مقابلشان ایستادند؟ دیدن اسارت زنان و کودکان چه اثری داشت؟
خیلیها نمیدانستند اینهایی که اسیرند خانواده پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله هستند. مثلاً در شام، کسی آنها را نمیشناخت. چون مردم شام اطلاع کمتری از این خاندان داشتند. بعد که اسراء وارد شدند فهمیدند. یا در کوفه زنانی گویی به چشم میبینند که حضرت زینب سلامالله علیها اسیر شده است، حضرت زینبی که معروف به استاد قرآن زنان عراق بوده، بزرگ زنان و مدرس آنها بوده. اینها بیدارسازی است.
وقتی در دربار یزید ملعون، سر مطهر حضرت سیدالشهدا علیهالسلام را وارد میکنند و بعد اسراء وارد میشوند، اولین واکنشها را زنان یزید نشان میدهند. پرده را کنار زده، گریه و زاری میکنند، عرض سلام به سر حضرت اباعبدالله علیهالسلام میکنند و لعن کردن یزید. این نشاندهنده این است که اگر کاروانی نبود، اگر خانوادهای نبود که اسیر بشوند، گویی این مسیر کامل نمیشد.
چرا واقعه محرم را هر سال تکرار میکنیم و هر سال مداحی و روضهخوانی میکنیم و این حقیقت را برای خودمان تصور کرده و عزاداری میکنیم؟ چرا عزاداری برای حضرت سیدالشهدا علیهالسلام هیچ وقت برایمان تکراری نمیشود و 14 قرن است گریانیم؟ حکمت ریخته شدن این خون مطهر و تازه ماندن آن در طول سالها چیست؟
محرم، تکرار یک حقیقت زنده است. تکرار آن نهفقط موجب کمتر شدن آن نمیشود، بلکه موجب تازه شدنش میشود. چون هیچچیزی تازهتر از خون امام حسین علیهالسلام وجود ندارد. خونی که برای زنده نگهداشتن دین خدا ریخته شده، درنهایت تازگی میماند و هر سالی که میگذرد و ظاهر این کار تکرار میشود، معرفت انسان به باطن حادثه بیشتر میشود. باطن حادثه بینهایت است. ابعادش بینهایت است.
ما بهمرور متوجه ریشههای فاجعهای که در کربلا روی داد، میشویم. راهکار نجات انسان امروز در شناخت ریشههای همان فاجعه است. اگر کسی میخواهد از فجایع زندگی نجات پیدا کند باید اول با مصیبت کربلا آشنا شود. ازجمله اسرار ذکر مصیبت و گریه این است که سخنران مستمع را با ریشه فجایع آشنا کند تا درگیر و گرفتار دشواریهای اینچنینی در دوران خودمان نشویم.
این هم از اسرار عاشورا است که زمینه نجات امروز ما را هم فراهم کرده است. آشنا شدن با اسرار کربلا برای این است که انسان دوباره دچار فاجعه نشود. شرط ریشهکنی فاجعه، آشنا شدن با این اسرار است و آنوقت اقامه عزا و گریه. مجالس محرم برای این است که تنها انسانی و جامعهای از مصائب میتواند نجات پیدا کند که با این مصائب آشنا شده، معرفت پیدا کرده و تعامل درستی داشته باشد؛ تعامل درست یعنی عزاداری. عزاداری امام حسین علیهالسلام در عین اینکه عقلانیت، علم و حکمت را در بر دارد، موجب افزایش عشق، شور و شوق انسان برای رسیدن به کمال میشود.
تأثیرگذاری امام حسین(ع) در تاریخ، فارغ از بعد زمان بررسی شود
امام خمینی (ره) تأکید کرده بودند که محرم و صفر است که اسلام را زنده نگهداشته است. دلیل و حکمت این موضوع چیست؟ ما آموزههای حضرت امیرالمؤمنین امام علی علیهالسلام و مکتب علمی و فقهی امام باقر و امام صادق علیهماالسلام را داریم، سایر ائمه اطهار علیهمالسلام را نیز داریم. چرا بهطور ویژه بر مأموریت حضرت سیدالشهدا علیهالسلام تأکید شده است؟
درست است، البته طبعاً میدانید که مکتب خود امام صادق علیهالسلام دقیقاً به دنبال عاشورا آمده است. یعنی عاشورا و شهادت امام حسین علیهالسلام زمینهای شد برای اینکه امام باقر علیهالسلام و امام صادق علیهالسلام فرصت پیدا کنند که آن جهاد علمی و عظیم خودشان را انجام دهند. سایر ائمه اطهار علیهمالسلام نیز همینطور. اگر آن قیام بزرگ عاشورا در کربلا روی نمیداد و اگر خانواده آن حضرت به اسارت گرفته نمیشدند، اسلام به این تجلی و روشنی امروز در دسترس ما قرار نمیگرفت.
درباره حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام و امام حسن علیهالسلام چطور؟ چرا در بین تمام ائمه اطهار علیهمالسلام، بهطور ویژه بر قیام حضرت سیدالشهدا علیهالسلام تأکید میشود؟
امام حسین علیهالسلام مانند یک قله است. یکجور قله مرکزی است که بر همهچیز در قبل و بعد از خود تأثیر میگذارد. یعنی نهتنها بعد از خود را تحت تأثیر قرار داده، بلکه قبل از خودش را نیز تحت تأثیر قرار داده است.
در عالم ملکوت، قبل و بعد زمان ما دیگر اینگونه نیست. از پیش معلوم بود که اویی که اسلام را تا ابد زنده نگه میدارد، امام حسین علیهالسلام است. این از خود پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله نقل شده که «حسین از من است و من از حسینم.» «من» یعنی شخص پیامبر، شأن پیامبر، دین پیامبر، حقیقت پیامبر از حسین است.
روایتی قبل از شهادت حضرت سیدالشهدا علیهالسلام نقل شده که ثواب گریه بر آن حضرت را میگویند. توجه داشته باشید قبل شهادت ایشان، قبل از تولد حضرت، قبل از خلق آدم گریه انجام میشود. پس بعد زمانی در کار نیست. امام حسین علیهالسلام تا اینهمه عظمت دارد.
انتهای پیام/