گروه دین و اندیشه: رهبر انقلاب اسلامی در بیانیه «گام دوم انقلاب» با مرور تجربه 40 ساله انقلاب اسلامی، اعلام کردند: انقلاب وارد دومین مرحله خودسازی، جامعهپردازی و تمدنسازی شده است؛ گام دومی که باید در چارچوب نظریه نظام انقلابی و با تلاش و مجاهدت جوانان ایران اسلامی به سوی تحقق آرمانِ ایجاد تمدن نوین اسلامی و آمادگی برای طلوع خورشید ولایت عظمی (ارواحنافداه) برداشته شود.
به همین مناسبت پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR در سلسلهمطالب جدیدی به تبیین و تحلیل مبانی، جهتگیریها و ابعاد گوناگون این بیانیه میپردازد؛ در مطلب پیش رو حجتالاسلاموالمسلمین سیدمحمدمهدی میرباقری، استاد حوزه و مدرس دروس خارج فقه و اصول و از صاحبنظران و اساتید حوزه تمدنپژوهی در گفتوگویی تفصیلی به تحلیل کلانِ این بیانیه پرداخته است.
موضوعاتی همچون مقیاسِ بیانیه گام دوم، شاخصهای ارزیابی دستاوردهای انقلاب اسلامی، چرایی مخاطب قرار گرفتن جوانان و هشدار نسبت به خطرِ استعجال ازجمله نکات و محورهای خواندنی مطرحشده در این گفتگو بوده که به شکل گفتار تنظیم شده و به شرح زیر در اختیار مخاطبان قرار گرفته است:
فهم مقیاسِ بیانیه گام دوم انقلاب
گفتوگو و تحلیل و تفسیر پیرامون بیانیه گام دوم انقلاب نیاز به این دارد که بفهمیم مقیاس سنجش بیانیه چیست تا با همان میزان درباره بیانیه بحث کنیم. در شرایط جنگ روانی دشمن و با توجه به آسیبها و آفاتی که حادث شده، ما متناسب با مقیاس انقلاب اسلامی و این بیانیه باید اقداماتی را انجام بدهیم که تنها راه حل اساسی مسائل بوده؛ این بیانیه مسیر حل چالشهای انقلاب اسلامی را پیش روی ما قرار داده است.
آمریکا برای تأمین امنیت ملی خود که آن را در گرو قدرت و توسعهاش میبیند، درواقع برای جهان طراحی راهبری کرده و نوع مواجههاش با رقبای خود را برنامهریزی کرده است؛ استراتژی امنیت ملی آمریکا کاملاً ایدئولوژیک بوده، در ذیل این غلبه ایدئولوژیک نیز دنبال غلبه عینی است. یعنی در موازنه عینی هم میخواهد در مقیاس رهبری جامعه جهانی قرار بگیرد.
آمریکا برای تأمین امنیت خودش میخواهد توسعه جهانی محقق شود و خودش محور این توسعه باشد. اگر ما رقیب تمدنی آمریکا هستیم، که قطعاً هستیم (و این حرف را یکی از استراتژیستهای آمریکایی نیز زده که دوران برخورد تمدنها بوده و عمدتاً برخورد لیبرالدموکراسی به رهبری آمریکا با اسلام به محوریت ایران است)، طبیعتاً باید بتوانیم در این مقیاس برنامه آینده خودمان را با توجه به واقعیات کنونی و گذشته طراحی کنیم. این دو سند با دو نگاه یعنی یکی نگاه استکباری و سلطهگرایانه بر جهان و دیگری نگاهِ خدمترسانی، ایجاد بیداری معنوی و حرکت به سمت تحقق عدالت دینی در مقیاس جامعه جهانی تدوین شده است.
اگر ما دنبال این هستیم که در مقابل رهبری آمریکا یک تمدن دیگری را راهبری کنیم، برای این نیست که سلطه خودمان را بر جهان تثبیت کنیم، بلکه برای خدمترسانی به جامعه جهانی است. این همان تفاوت نگاه انبیا با مستکبرین بوده، انبیا برای سعادت بشر فداکاری میکنند، اما مستکبرین به اسم آزادی، عدالت و امنیت، سلطه خودشان را بر جهان تحکیم میکنند؛ بنابراین نوع رویکرد بیانیه با استراتژی امنیت ملی آمریکا متفاوت است، آن کاملاً استکباری و فرعونی بوده و از این بیانیه معنویت و خدمت به جامعه جهانی کاملاً استشمام میشود.
تئوریزه کردن انقلاب اسلامی در مقیاس جهانی
اگر بخواهیم به اسناد و متونی که از روشنفکران یا علمای شیعه برای تئوریزه کردن رفتار اجتماعیِ مسلمانان و راهبری سیاسی جامعه اسلامی بهجا مانده نگاه کنیم، این بیانیه در وزن کتاب «تنبیه الأمّۀ و تنزیه الملّۀ» مرحوم نائینی بوده، اما درحقیقت این بیانیه از آن رفیعتر است. در تنبیهالاُمه اگرچه سبک مرحوم نائینی طرح مباحث اجتهادی بوده و انصافاً این سبک فوقالعاده ابتکاری و ارزشمند هم است، اما موضوع در مقیاسِ مشروطه بوده؛ ایشان در این کتاب دنبال تبیین دو اصل مساوات و آزادی و همچنین بحث مشورت و نظارت در تصمیمگیریهای اجتماعی براساس مبانی دینی است و میخواهد آسیبهای جامعه دینی و بهخصوص جامعه ایرانِ آن دوران را تحلیل کند و راه حلهایی برای عبور از آنها بدهد که انصافاً هم واجد نکات دقیقی است. اما مقیاس آن تئوریزه کردن مشروطه بوده و نه تئوریزه کردن انقلاب اسلامی در مقیاس جامعه جهانی و در مقابل تمدن غرب. تفاوت دیگر این است که تنبیه الامّه بیشتر مستندات دینی و اسلامیاش در متن آمده، اما مستندات این بیانیه پیشینی است.
اگر بخواهیم بدیلی برای این بیانیه تصور کنیم، در مقیاس مثلاً وصیتنامه حضرت امام خمینی (قدسسره) است. همچنین اگر بخواهیم این بیانیه را خوانش کنیم، حتماً باید مبتنی بر نظام اندیشه و تفکریِ پشتیبان آن و مقیاسش هم مقیاس حرکت به سوی تمدن اسلامی باشد و نه مثلاً مشروطه.
معدلِ روشنفکری دینی
اگر بخواهیم این بیانیه را با آثار باقیمانده از روشنفکران مقایسه کرده و تحلیل کنیم (البته روشنفکران منفعلی که تکاملگرا هستند اما تکامل را بر محور دین نمیخواهند و اصالت دین را حفظ نمیکنند بلکه تکامل اجتماعی را براساس مکاتب دیگر تفسیر و بهنوعی دین را تحریف میکنند موردنظر نیستند)، درواقع این بیانیه معدل روشنفکری دینی است. برای روشنفکری دینی حداقل دو شاخصه اساسی را میتوان عنوان کرد؛ یکی «حفظ اصالت دین» و دومی «اجتناب از تحریفهای کهنه و مدرنِ دین و توجه به تکامل و پیشرفت اجتماعی و طراحی و تئوریزه کردن آن براساس مبانی». اگر ما این دو را شاخصه روشنفکری دینی بدانیم، این بیانیه در مقیاسِ روشنفکری آنهم پس از شکلگیری انقلاب اسلامی است که درواقع تحقق تمدن اسلامی را در مسیر عصر ظهور تئوریزه میکند. یعنی اگر افق و آرمان ما عصر ظهور باشد، افقِ قابل دستیابی در این بیانیه تمدن اسلامی بوده که برای آن مسیری طراحی شده است، بنابراین بیانیهای بوده که مبانی اسلامی کاملاً در آن ملحوظ است و بههیچوجه عدول از مبانی یا تحلیل و تفسیر غلط مبانی در آن منظور نظر نیست و درعینحال به تکامل اجتماعی در مقیاس رقابت با جامعه جهانی یعنی ایجاد یک تمدن اسلامی توجه دارد. مرحوم شهید مطهری معدل روشنفکر دینی هستند، این بیانیه هم مقیاس روشنفکری دینی را یک گام از سطح اندیشههای شهید مطهری ارتقا بخشیده است.
صفبندی جهانی و تغییر موازنه به نفع اسلام
نکته بعدی اینکه بیانیه گام دوم انقلاب بدون توجه به شرایطِ صدورش قابل تفسیر نیست، مؤلفههای زیادی در شرایط صدور این بیانیه وجود دارند؛ یکی اینکه در چهلسالگی انقلاب اسلامی صادر شده که به بیان مؤلف این متن، دو مرحله پیروزی انقلاب و شکلگیری نظام اسلامی را پشت سر گذاشتهایم و این در شرایطی است که موازنه جهانی به نفع معنویت و ادیان الهی و به نفع اسلام و مکتب اهل بیت (علیهمالسلام) تغییر کرده و درحال تغییر است. اکنون در شرایطی هستیم که یک صفبندی جهانی به محوریت آمریکا در مقابل انقلاب اسلامی شکل گرفته و قدرتها بهصورت همافزا و یکپارچه علیه انقلاب اسلامی صفآرایی کردهاند، جنگ روانی راه انداختهاند و به دنبال برگرداندن شرایط جامعه جهانی به قبل از انقلاب اسلامی و احیای ابرقدرتی خودشان هستند.
اینها طبیعتاً از امپراطوری رسانهای و همه مقدوراتشان برای سازماندهی یک جنگ همهجانبه و ازجمله جنگ روانی استفاده میکنند. غرب میخواهد جامعه جهانی را از انقلاب اسلامی مأیوس کند و سعی دارد مردم ایران هم مأیوس شوند و سرمایه اجتماعی و جهانیِ پشت سر انقلاب اسلامی را حذف کند و امید به آمریکا و نظم آمریکایی را در جهان افزایش دهد. در چنین شرایطی این بیانیه صادر شده و کاملاً درصدد ایجاد امید بوده و یک خوانش جدید از انقلاب اسلامی است.
* نگاه غیر انتزاعی به انقلاب
این بیانیه با منطق سرپرستی تدوین شده است؛ یعنی نوع نگاهش به انقلاب اسلامی و مؤلفهها و دستاوردهای آن و نیز آسیبشناسی و راه حلهایی که ارائه میدهد، با یک منطق انتزاعی نیست که شاخصهای کلی را مورد توجه قرار بدهد، بلکه یک کل عینی و واقعیت انقلاب اسلامی را با مؤلفهها و متغیرهایی شناسایی میکند و وضعیت این متغیرها را مورد ارزیابی قرار میدهد و برای عبور از موانع راه حل ارائه میکند.
این بیانیه انقلاب اسلامی را متناسب با درون و بیرون آن، یعنی در مقیاس با جامعه جهانی مطالعه میکند؛ مؤلفههای درونی و بیرونی را همزمان میبیند و این جریان رو به پیش را میخواهد سرپرستی و مدیریت کند. براساس آن صرفاً منطق انتزاعی نیست که از انقلاب اسلامی یک توصیفهای کلی کند، بلکه میخواهد یک کل متغیر درحال حرکت را سرپرستی کرده و فراتر از نگاه سیستمی بوده و با نگاه سرپرستی است.
جلوگیری از خطای محاسباتی
نکته قابل تأمل دیگر این است که بیانیه جلوی خطاهای محاسباتی را میگیرد. متأسفانه بسیاری از تحلیلهایی که اکنون نسبت به انقلاب اسلامی در جبهه غربگرایان و تحت تأثیر ادبیات و عقلانیت مدرن وجود دارد، بهنوعی تحریف انقلاب اسلامی است و نسبت به آن ایجاد یأس میکند. درواقع این یک خطای محاسباتی است که میخواهند انقلاب اسلامی را با شاخصها و آرمانهای غربی بسنجند و طبیعتاً به نظرشان میآید که ما پیشرفت نداشتهایم و بهاصطلاح نگاهشان کاملاً انتقادی و بسیاری اوقات براندازانه است؛ چه آنهایی که تابع منطق دیالکتیک هستند و چه آنانی که براساس منطق نئولیبرالی فکر میکنند. متأسفانه این خطای محاسباتی خیلی وقتها از بدنه کارشناسیِ لیبرال یا کارشناسی تحت تأثیر اندیشههای سوسیالیستی و مارکسیستی به بعضی از تصمیمگیرانِ در نظام اسلامی هم نفوذ کرده و بر همین اساس است که گاهی خطا در تصمیمگیری دارند. اگر ما این بیانیه را مبنا قرار بدهیم و بر روی آن کار کنیم، میتوانیم جلوی خطای محاسباتی و خطای تصمیمگیری را بگیریم که از آفات انقلاب اسلامی است.
عصرِ انقلاب اسلامی
در این بیانیه مقیاس خاصی برای ارزیابی انقلاب اسلامی تولید و یا بازتولید شده است که براساس آن برای ارزیابی دستاوردها و آسیبهای انقلاب اسلامی و حرکت در مسیر پیش روی آن، تولیدِ شاخص شده است. شما اگر انقلاب اسلامی را یک انقلاب ضد استبدادی تعریف کنید که میخواسته نظام استبدادی را به جمهوری تبدیل کند، این یک ظرفیتی دارد و دستاوردهایش را هم باید با همین مقیاس ارزیابی کرد. همچنین اگر فرضاً انقلاب اسلامی دنبال گفتمان توسعه غربی بوده، باید آن را با همین شاخصها ارزیابی کنیم. حال آنکه انقلاب اسلامی صرفاً یک انقلاب ضد استبدادی و ضد استعماری در محدوده ملی و به دنبال تحقق گفتمان غربی نیست، بلکه به دنبال تحول جامعه جهانی است؛ انقلاب اسلامی میخواهد نظم جدید جهانی را تعریف کند.
انقلاب اسلامی عصر جدیدی را آغاز کرده که در آن دین و دنیا توأمان تحصیل میشوند و این به نظر من مقایسه انقلاب اسلامی با عصر رنسانس است. دوران رنسانس ازنظر غربیها یک عصر جدید است که در جامعه بشری یک نوزایی اتفاق افتاده و درواقع دین و دنیا از هم جدا شده است. حالا پیروزی انقلاب اسلامی یعنی اینکه دوران رنسانس و تمدن غرب به پایان رسیده است؛ نهفقط دوران آمریکا، بلکه دوران کل تمدن مدرن. اینکه ما میگوییم آمریکا رو به افول است، اصلاً آمریکا موضوعیت ندارد، این تمدن مدرن است که رو به افول بوده و دیگر ظرفیت اقناع جامعه جهانی را ندارد و دوران شعارهای آن بهسر آمده است. علتش هم این بوده که شعارهای آن اگرچه بعضی فطری و برخی ضد فطرت است، اما همان شعارهای فطری را هم تحریف کردهاند؛ مثل آزادی، برابری، رفاه، پیشرفت، بهداشت، سوادآموزی و آگاهی بشر. بخشی از شعارهای آنها هم کاملاً ضد فطرت است؛ مثل دینزُدایی از زندگی بشر و نفی قدسیت که اینها خلاف فطرت بشر بوده و همان چیزی است که امام به گورباچف فرمودند که علت فروپاشی مارکسیسم مبارزه بیدلیل با خداوند بوده، به همین دلیل نظام سرمایهداری نیز در معرض نابودی است.
در دوران پسارنسانس تلاش شده تا از زندگی بشر دینزُدایی شود. نهتنها ادیان تحریف شده، ادیان قدسیِ حقیقی را هم میخواهند از عرصه حیات بشر نفی کنند؛ وگرنه دینهای تحریفشده را که خودشان بازتولید کردهاند و با عنوان احترام به عقاید، برای خودشان محترم است. آنچه را که حذف کردهاند، ادیان اثرگذار بر فرآیندهای اجتماعی است.
بنابراین بیانیه مقیاس انقلاب اسلامی را فقط در مقیاس رنسانس میبیند که انقلاب اسلامی عصر جدیدی را آغاز کرده و درواقع آن انسداد تاریخی بعد از رنسانس و این مسیر یکطرفه و کور پیش روی بشریت را شکسته است و بهبود وضعیت معیشت زندگی انسان بر محوریت خدای متعال را طراحی میکند.
پیشرفت یا توسعه؟
اگر انقلاب اسلامی در این مقیاس است و ما میخواهیم آن ارزیابی کنیم، باید شاخصهایی را برای ارزیابی دستاوردهای انقلاب اسلامی در این مقیاس داشته باشیم. شاخصهایی در این بیانیه تولید شده که اگر بخواهیم آنها را تطبیق بدهیم، در هیچچیز غیر از انقلاب اسلامی قابل تطبیق نیست. بنابراین اگر ما خیال کنیم که انقلاب اسلامی دنبال تحقق توسعه غربی بوده و شاخصهای ارزیابیِ پیشرفت انقلاب اسلامی را صرفاً شاخصهای توسعه غربی بدانیم، به بنبست میرسیم، چون ممکن است کشورهای دیگری در دستیابی به آن شاخصها جلوتر باشند. اما اگر شاخصهای پیشرفت را براساس انقلاب اسلامی آنهم در این مقیاس تعریف کنیم، طبیعتاً شاخصهایی منحصربهفرد هستند که خود آنها هم در این بیانیه دیده شده است. مثلاً در این بیانیه گفته شده که دنیای دوقطبیِ قبل از انقلاب اسلامی به دنیای سهقطبی تبدیل شد؛ یعنی به سرمایهداری لیبرال، مارکسیسم و اسلام. سپس با فروپاشی قطب مارکسیسم، به دوقطبی اسلام و لیبرالدموکراسی تبدیل شد. غربیها و متأسفانه غربگراها تلاش کردهاند این واقعیت را پنهان کنند و بگویند فروپاشی مارکسیسم ناشی از جنگ سرد بین دو اردوگاه غرب و شرق بوده، درحالی که قطعاً اینطور نیست؛ نمیخواهم بگویم که آن جنگ هیچ اثری نداشته، ولی قطعاً اینطور نیست. این حرکت نرم انقلاب اسلامی است که مارکسیسم را فروپاشانیده و نگران فروپاشی غربِ لیبرال نیز شدهاند و گفتهاند که ما باید پیشدستی کرده و در آغاز قرن بیستویکم جنگ را آغاز کنیم؛ جنگ و برخورد همهجانبه تمدنها.
پس یک نکته مهم در این بیانیه آن است که انقلاب اسلامی دوقطب را تبدیل به سه قطب کرد. به تعبیر دیگر، در ادامه آن مسیر یکطرفه راهی را باز کرد برای حرکت جامعه جهانی به سمت پیشرفت و سعادت. در مقابل راهی که بعد از رنسانس نشان داده میشد، راه دیگری را به بشر نشان داد؛ درواقع تمامیت ایدئولوژی رنسانس را به چالش کشید. انقلاب اسلامی یک حرکت ایدئولوژیک در مقیاس جهانی است که ایدئولوژی مدرن و رفتار برآمده از آن را به چالش کشانیده و دو اردوگاه برآمده از آن را با خطر مواجه کرده، یکی را فروپاشانیده و دومی را در معرض زوال قرار داده است.
با این تحلیل دیگر بدیلی برای انقلاب اسلامی باقی نمیماند. بههیچوجه شما نمیتوانید بگویید چین و روسیه بدیل ما هستند تا چه رسد به کره شمالی، کره جنوبی، مالزی و اندونزی. این یک شاخصهای است که پیشرفت ما را با آن در موازنه توضیح میدهند. چالش ما با آمریکا و صهیونیزم زمانی بر سر سفارت آمریکا و اسرائیل بود، اما اکنون بر سر این است که ما در مرزهای اسرائیل هستیم و داریم آمریکا را از منطقه بیرون میکنیم.
این مقیاس و شاخصی است که برای ارزیابی پیشرفت به سمت اهداف و در برخورد تمدنها ارائه میدهد و در هیچ کشور دیگری قابل انطباق نیست. یک زمانی ما در وضعیتی از قدرت بودیم که آنها هوس میکردند با یک هجوم کوچک مثل طبس براندازی کنند، اما اکنون نیمی از قدرت ناتو را آوردهاند در منطقه و بیش از 18 سال است که برای براندازی ما با تمام غربگراها و مرتجعین منطقه همپیمان شدهاند، اما ما در منطقه مقتدرتر شدهایم و آنها ضعیفتر.
چهار اقدام اساسی درباره بیانیه
نخست اینکه باید بیانیه را تئوریزه کرد، دو اینکه بر محور آن نظریهپردازی شود، سه اینکه باید راهبردنگاری کرد، چهار اینکه باید گفتمانسازی شود؛ البته مقصود از تئوریزه شدنِ این متن آن نیست که خودمان مبانی برای آن درست کنیم. مستندات فراوانی وجود دارد از مؤلف و از آن طرح کلی اندیشه اسلامی تا آثار فاخری که در همین سالهای اخیر در دست داریم، ما میتوانیم این بیانیه را تئوریزه کنیم. منتهی این تئوری باید متناسب با بیانیه بازخوانی و بازتولید شود و بتوان بیانیه را با آنها مستند کرد؛ آنهم در مقیاس ادبیات کاملاً عالمانه و فنی و تخصصی که یک جای آن ادبیات اجتهادی است.
سه خطر مهم؛ خوانش رسمی، تحریف و تقلیل
باید به این نکته توجه کنیم که حتماً دنبال یک خوانش رسمی از بیانیه نباشیم و نباید یک خوانش رسمی از آن بیرون بیاوریم. باید خوانشهای متعدد از زوایای متفاوت منتهی با این نقطه مختصات شکل بگیرد. اینها متعاضد هم هستند و همدیگر را کمک و تقویت میکنند و در گفتمانسازی مؤثرند؛ البته نباید خوانشهایی که بیانیه را تحریف میکنند مبنا و محور قرار گیرند. مقصود از اینکه جلوی آن خوانشها گرفته شود، این نیست که با جبر اجتماعی جلوی آنها را بگیریم، مقصود این است که اگر ما خوانشهای صحیح و در مقیاسِ بیانیه داشته باشیم، بهخودیخود جلوی تحریف بیانیه با خوانشهای روشنفکری غربزده چه با ادبیاتِ مارکسیستی و چه با ادبیات نئولیبرالی را میگیریم. جریان روشنفکری غربزده حتی ممکن است سازوکارهای پیشبینیشده در بیانیه را با ادبیات مدرن خوانش کند. مثلاً وقتی گفته میشود عدالت اجتماعی، آن را میبرند در مباحثی همچون عدالت سوسیالیستی یا عدالت مکتب رفاه که این هردو غلط است.
این یک سند جدی است و جلوی تقلیلگرایی در این سند را نیز باید بگیریم. خیلی از خوانشها تقلیلگرایانه هستند؛ یعنی یک نگاه سطحی به سند دارند و این باعث از دست رفتن جایگاه آن میشود، بیانیه نباید تبدیل به روزمرهگی شود.
عقبه فکری بیانیه گام دوم
این بیانیه یک عقبه، تفکر و به تعبیری یک نظام فکری دارد که از تبیینِ توحید نظری تا عملی، تحلیل نظام آفرینش، حرکت نظام آفرینش به سمت غایت مطلوب الهی، نگاه فلسفه تاریخی، تحلیل حرکت تاریخ، تکامل تاریخ، نظریه اجتماعی، نظریه پیشرفت تا بسیاری ریزنظریههای دیگر مثل کرامت انسان، آزادی و عدالت اجتماعی را در بر دارد که این سند را پشتیبانی میکنند.
یک سرمایه اجتماعی بهنام جوانان
این بیانیه ضربآهنگی دارد که از یکطرف بر «نظام انقلابی» تکیه میکند و از سوی دیگر نیز بر جوانان و رفتار انقلابی. در طول این چهل سالِ انقلاب اسلامی بهخصوص در دوران رهبری که تأکید کردهاند بر انقلاب فرهنگی و بر تولید علم دینی و الگوی پیشرفت اسلامی، یک نسل نخبه تربیت شده است که آثار 10 سالِ دوران حضرت امام (قدسسره) و معنویتی که تولید کردند، در آنها هست، آثار جنگ هشتساله همچنین، یعنی میراثدار آن سرمایههای بزرگ هستند. در عین حال از عقلانیتی برخوردارند که شرایط جامعه جهانی را میفهمند و مسائل انقلاب اسلامی را بهصورت عمیق درک میکنند؛ میفهمند که مثلاً اگر میخواهیم به عدالت برسیم، مسئلهی ما علم دینی و الگوی پیشرفت اسلامی است، میفهمند که بدون اینها نمیشود به عدالت اسلامی برسیم. یعنی یک درک عمیق از صورتمسئلهها پیدا شده و یک نسل فاخرِ فرهیختهای تربیت شده که روحیه انقلابی دارد، سرمایههای گذشته را به میراث برده، درک عمیق از شرایط داشته و یک نگاه تخصصی به مسئله دارد. این جوانان صاحب تخصص هم هستند و امیدوارند که بتوانند طراحی و نقشه روشنی را برای راه پیش رو تبیین کنند؛ زیرساختهای حرکت این جمع نیز فراهم شده و بنابراین حضرت آقا نسل مذکور را مخاطب قرار میدهند و از آنها میخواهند که این «گام دوم» را به سرانجام برسانند.
رهبری معظم نسل جدید را دارای ظرفیت برای انجام این کار دانسته و زیرساختها را فراهم میبینند. گویی «آتش به اختیار» اینجا معنا دارد و بهویژه ایشان جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی را دارای ظرفیت برای بازسازی و سازماندهی خودش و پیگیری آرمانها میدانند و بنابراین آنها را در این شرایط مخاطب قرار دادهاند و چنین چیزی را طلب میکنند. واقعاً در دو الی سه دهه قبل چنین چیزی متصور نبود، در بیستسالگی انقلاب اسلامی ایشان یک بیانیهای دارند، اما این حد از تکیه بر جوانان و نسل جوان در آن نیست؛ بهخاطر اینکه یک چنین سرمایهای در آن دوران تولید نشده بود. اکنون اما این سرمایه اجتماعی فراهم آمده و با این سرمایه میتوان کار را جلو برد.
دولتسازی اسلامی توسط جوانان
این بیانیه درواقع تبیین گامِ «دولتسازی و جامعهسازی برای رسیدن به تمدن اسلامی» است و آن را تئوریزه میکند. این مهم فقط با نسل جوان پیش نخواهد رفت، بلکه طبیعتاً ساختارهای اجتماعی نیز باید تحت تأثیر قرار بگیرند، اصلاح شوند و همراهی کنند، منتهی چرا نسل جوان مخاطب هستند؟ چون بار اساسی دولتسازی که زیرساختهای آن ایجاد شده، روی دوش آنها است و اگر نسل جوان اقدام نکند، ساختارها به ایجاد آن زیرساختهای دولت اسلامی نمیانجامند. رسیدن به دولت اسلامی و تغییر دولت مدرن به اسلامی با تمام مفاهیم خودش، احتیاج به یک زیرساختارهایی دارد که این نسل جوان هم میتوانند و هم میخواهند که آن را ایجاد کنند و ساختارها دنبال چنین کاری نیستند. اگرچه باید در این مسیر همکاری و تعامل کرد و کوشید که آنها متناسب با پیشرفتها تغییر کنند، اما بار را نمیشود روی دوش آنها گذاشت. نکته اصلی این است که نسل مذکور فرهیختگی و کارآمدی، ظرفیت و انگیزه این کار و امید به تحقق آن را دارند و خسته و مأیوس نیستند. این نسل از دستاوردهای انقلاب اسلامی و از آفرینشهای الهی برای انقلاب اسلامی است و اگر فعال شود، میتوان ساختار را تغییر متناسب داد.
ما واقعاً باید ساختار دولت را تغییر بدهیم، کما اینکه غرب هماکنون برای دهههای آینده دنبال تغییر دولت است؛ درواقع مفهوم حاکمیت را با گسترش قلمرو مجازی میخواهند تغییر دهند. ما هم باید ساختارهای دولت را از مدرن به اسلامی تغییر دهیم تا تمدن اسلامی درست شود و این نیاز به زیرساختهای جدی دارد که این نسل میتواند آنها را ایجاد کند. نهادهای رسمی خودشان را مسئول ایجاد این زیرساختها نمیدانند، بدون آنها هم دولت اسلامی تحقق پیدا نخواهد کرد؛ یعنی جوشش انقلاب اسلامی و نظام انقلابی باید آن زیرساختهای تحقق تمدن اسلامی را فراهم کند و این کار نسل جدید است.
معنیِ اصلاح خطاهای انقلاب
حتماً حرکت به جلو، منوط به ارزیابی خود و اصلاح خطاهاست، زیرا ما معصوم نیستیم. ولی ما عادل هستند، اما خیلی از افراد دیگر در بدنه نظام ممکن است عادل نباشند؛ البته عدالتی که میگویم، عدالت در مقیاس راهبریِ نظام و امت است و نه عدالت در مقیاس امام جماعت. خیلی از ارکان نظام عادل هستند و خیلی از افراد هم ممکن است عادل نباشند که خطا اتفاق میافتد و ما حتماً باید خطای خودمان در اداره را بفهمیم و اصلاح کنیم؛ منتهی خوانش ما از خطاهایمان نباید با ادبیات غرب باشد، بههیچوجه ما انقلاب اسلامی را با آن الگوها تراز نمیکنیم.
بعضیها که از این فراز در بیانیه خوششان آمده، خیال میکنند ما میخواهیم در بازخوانی، انقلاب اسلامی را با شاخصهای مدرن ارزیابی کنیم و بگوییم ما خطا کردهایم که اصلاً با نظام جهانی درگیر شدهایم و توبهنامه بنویسیم؛ درحالی که این نیست. آنهایی که توبهنامه نوشتند، درواقع از مبانی انقلاب اسلامی عدول کردهاند و آرمانهای انقلاب اسلامی را نادیده گرفتهاند و مبتلا به خطای محاسباتی شدهاند. ارزیابی صحیح و فهم خطاهایی که اتفاق افتاده، غیر از دچار شدن به خطای محاسباتی است. اگر خودتان را با الگوهای رقیبتان ارزیابی کنید، دچار خطای محاسباتی میشوید و بنابراین نه ظرفیت خودتان را میفهمید و نه آرمان خودتان را.
ما اگر آسیبشناسی میکنیم، براساس شاخصهای متناسب با انقلاب اسلامی و حرکت به سمت تمدن اسلامی است که اگر میخواهیم به سمت تمدن اسلامی برویم، آن عدالت اسلامی باید به چه نقطهای میرسید؟ و چقدر و چرا عقب هستیم؟
اتفاقاً خیلی از اشتباهات ما در تصمیمگیری و تصمیمسازی براساس عقلانیت مدرن و علوم انسانی سکولار بوده است؛ یعنی وقتی ما آسیبشناسی میکنیم، به این میرسیم که علت عقبماندگی ما در پیشرفتِ به سوی تمدن اسلامی آن بوده که الگوهای رقیب را بهکار گرفتهایم، حالا یا دانسته و از سر اضطرار و یا نادانسته. پس این یک اصل اساسیِ مسلم است که انسان هم باید در تهذیب نفس و حرکت فردی خودش را ارزیابی و عیوبش را رفع کند و هم در تکامل اجتماعی.
استمرار انقلابیگری ذیل نظریه نظام انقلابی
غرب از دو دهه گذشته تلاش کرده تا دنیای اسلام را بر سر دوراهی غربپذیری یا خشونت قرار بدهد؛ یعنی یا قرائت خشن و کور، یا قرائت غربپذیر و توسعهپذیر از اسلام. همچنین غرب کوشیده تا غربگرایان را با همین ادبیات در داخل دنیای اسلام متحد کند. بنابراین نرمالیزیشن که هدف بعضی دولتها هم بوده و الحمدلله شکست خورده، ناشی از همین ادبیات است؛ ادبیاتی که انقلابیگری را خلاف اعتدال و اعتدال را به معنی غربپذیری میداند. یعنی تعامل صحیح با جامعه جهانی را به پذیرش آن تعریف میکند و دنبال این است که انقلابیگری به پایان برسد. بارها هم گفتهاند که چند سال انقلاب؟!
تلقی آنها این است که بین انقلابیگری و سازندگی فاصله وجود دارد و انقلاب وقتی پیروز شد، تمام میشود. آنها ادامه انقلابیگری را افراط میدانند، اما حضرت آقا در این بیانیه میخواهند ادامه انقلابیگری را ذیل نظریه نظام انقلابی تئوریزه کنند. ایشان در عین حال با افراط مخالفاند، اما افراطی آن است که در انقلابیگری، اصول اساسی اسلام و راهبری جامعه دینی را مورد توجه قرار نمیدهد، شرح صدر و حوصله ندارد، دنبال دولت مستعجل است و نمیخواهد زیرساختها را درست کند تا عدالت محقق شود.
خیلی وقتها افراطیگری از ناحیه کسانی که روحیه انقلابی دارند، به این برمیگردد که دنبال دولت مستعجل هستند. از این برخوردها با ائمه (علیهمالسلام) هم بوده، ائمه بههیچوجه دنبال دولت مستعجل نبودند؛ آنها ائمه را تخطئه میکردند، چون متصور بودند انقلابیگری یعنی دنبال دولتِ مستعجل بودن. میخواستند آنچه را که احتیاج به طی یک مسیر طولانی تاریخی دارد و باید در یک فرایند تاریخی طراحی و مدیریت شود، در زمانی کوتاه فراهم کنند؛ بدون اینکه موانع بنیادین آن را از بین ببرند و زیرساختهای اساسی آن را ایجاد کنند. چنین چیزی دستیافتنی نیست و اگر هم به آن دست بیابند، امری پایدار و مطلوب نیست. ما باید مواظب باشیم که این اتفاق نیفتد و در خوانش انقلابی از اسلام، مبتلا به این نشویم و برای این منظور، نیازمند توجه به اصول اساسی انقلاب همراه با شرح صدر و نگاه عمیق به موانع و شرایط هستیم.
خطرِ استعجال و ضرورت استقامتِ تاریخی
باید توجه داشته باشیم که نگاه سطحی به مسئله و ندیدن مناسبات جدیِ حرکت به سمت عدالت اسلامی، ممکن است ما را دچار «استعجال» کند و این استعجال موجب شود که از راه صواب فاصله بگیریم. وقتی شما به سمت آرمانهای تاریخی حرکت میکنید صبر، طراحی و استقامتتان هم باید تاریخی باشد. اگر عجله و شتاب کنید، ضربه میخورید و ضربه میزنید؛ در هر موضوعی هم عجلهاش متناسب با مقیاس خودش هست. مثلاً «ظهور» تحقق یک حقیقتی از عالم غیب در عالم ما بوده که اصلاً عالم را تبدیل به یک جهان دیگری میکند. استعجال در ظهور هم یعنی آن امری که باید تمام زیرساختهای جامعه بشریاش ایجاد شود، مسائل تکوینی دارد و باید حلوفصل شود، یعنی ظهور یک شرایط تاریخی میخواهد و یک موانع تاریخی دارد که باید رفع شوند، یعنی یک بسترهای تکوینی میخواهد که اگر آدم عجله کند، این میشود همان دولت مستعجل.
ظرفیت موجود را درک کنید، اقدام بزرگ را درنظر بگیرید و کوچک فکر نکنید. ما اگر میخواهیم کارهای بزرگ را سامان بدهیم، باید بزرگ فکر کنیم. کارهای بزرگ، تدابیر بزرگ و زمان مناسب خودش را میخواهد؛ در عین اینکه نباید فرصتها را از دست داد، ولی توجه نکردن به مقیاس کار و نیز زمان متناسب با آن نیز جزء آفتهاست. عجله کردن و کارهای کوچک را جایگزین کارهای بزرگ کردن، انقلابیگری نیست، خیلی وقتها انقلابیگری به یک رفتار خشن و کور تبدیل میشود که ما هم با آن مخالفیم. چه کسی با رفتار داعش برای دفاع از اسلام موافق است؟! ما هم با خشونت کور مخالفیم و انقلابیگری به معنی خشونت کور نیست. از آن طرف هم انقلابیگری به معنی استعجال و به یک معنا فرصتسوزی نیست.
امید و حرکت به سوی آرمانهای بزرگ
این توصیههای هفتگانه برای آینده هم بسیار مهم است. این هفت مورد را باید بهدقت بررسی و تئوریزه کرد؛ ارتباط بین این چهار عرصهای که ایشان میفرمایند یعنی عرصه معنویت، تفکر، علم و زندگی با این هفت پیشنهادی که میدهند چیست؟ بحث امید و امیدافزایی در صدر این هفت مورد است؛ ما باید به آینده امیدوار باشیم، امید واقعبینانه. باید با امیدواری به عرصههایی که ایشان توصیه کردهاند، ورود کنیم.
در بحث امید باید بحثهای جدی داشته باشیم، واقعاً امید در جامعه دینی چطور محقق میشود؟ انبیا چطور امید ایجاد میکردند؟ آدمها اگر بزرگ نشوند و آرمانهای بزرگ را درک نکنند، هیچوقت در مسیرهای بزرگ امیدوار نخواهند بود و سختیهای راه آنها را بازمیدارد. آدمها باید بزرگ شوند و تعلقات بزرگ پیدا کنند تا بتوانند سختیهای راه را تحمل کنند؛ بحثهای پُردامنهای در مبانی دینی ما مثل سوره والضحی و انشراح وجود دارد و توضیح همین است که چطور یک امت باید امیدوار به آن افقهای دور به سمت آن آفاق حرکت کنند و آرمانهای بزرگ را پی بگیرند و احساس کنند که امداد خداوند متعال با آنها همراه است و وعده خدا تأخیر نشده است. مأیوس نشوند از اینکه وعدهها در موعد خودش محقق میشود، ما باید خودمان را با زمان وعدهها هماهنگ کنیم.
آخرین عرصه درگیری و فروپاشی دشمن
اکنون اقتصاد مسئله مورد ابتلای ما است، زیرا دشمن این مسئله را میدان درگیری قرار داده. ما اگر بتوانیم از این مرحله عبور کنیم، به نظر میآید که فروپاشی دشمن خیلی نزدیک میشود؛ چون آخرین عرصه درگیری سخت او با ما است. در نظام استکباری تولید قدرت از پایین به بالا بوده؛ یعنی کف جامعه یک واقعیتی تولید میشود و بعد طبقات فرادست سعی میکنند آن را به نفع خودشان مصادره کنند. انسانِ مستکبرِ علی الله، حتماً متکبر بر مردم هم خواهد شد. از آزادی صحبت میکند، اما گسترش نظام دموکراسی در غرب به توسعه بردهداری مدرن و نرمافزاری ختم شده است و جامعه یکدرصدی و 99 درصدی را شکل داده، این فقط در میدان اقتصاد و توزیع ثروت هم نیست، در میدان توزیع قدرت هم همینطور است.
در جامعه دینی اما اینطور نیست؛ یعنی حرکت از بالا به پایین است. یک حقیقتی از عالم بالا نازل میشود و سپس نظام ولایت، شفاعت، دستگیری، ایثار و فداکاری است. «بذَلَ مهجَتَه فیه لِیَستَنقِذَ عبادَکَ مِن الجَهالۀ.» ولایت یعنی این؛ یعنی خون خودش را میدهد که دستگیری کرده و در انسانها ایجاد آگاهی و حریت کند.