تجربۀ تاریخی نشان میدهد کاهش شدید رشد جمعیت ایران، کشور را مستعد دستاندازیهای داخلی و خارجی، تجزیه و نابودی هویتی میکند.
طبق آمارهای رسمی سازمان ملل، شورای عالی انقلاب فرهنگی و وزارت بهداشت، روند کاهشی جمعیت ایران طی سالهای گذشته شتاب بیشتری پیدا کرده و خیلی زودتر از الگوهای پیشبینی، ایران به سمت صفر و منفی شدن رشد جمعیت در حرکت است. گفتوگوی حاضر دیدگاههای دکتر کیومرث یزدانپناه، جمعیتشناس و عضو هیئت علمی دانشگاه، در مورد مخاطرات کاهش جمعیت ایران است.
اتخاذ سیاستهای ضد جمعیت در ایران از کجا شکل گرفت؟
یکی از دغدغههای جدی کنونی کشورهایی مانند ایران، کاهش جمعیت و نزولی شدن شیب رشد جمعیت است. این مسئله امروز به یک معضل جدی تبدیل شده و بیشک تبعات خاص خود را دارد. اگر بخواهیم وضع فعلی را ارزیابی کنیم، باید به سیاستگذاریهایی که در اواخر دهۀ شصت اتفاق افتاد و موجب شد مسئولان وقت طرحی با عنوان پروژۀ کنترل جمعیت ایران به کار گیرند، توجه کنیم.
در آن زمان ایران درگیر مسائلی همچون جنگ ناخواستهای بود که رژیم بعث عراق به سرکردگی صدام به کشور ما تحمیل کرده بود. به طبع، جنگ تحمیلی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی کشور را در ابعاد مختلف درگیر کرده بود، بنابراین برخی توانستند با دستاویز قرار دادن مشکلات داخلی کشور، میزان رشد جمعیت را که در آن زمان رشد صعودی داشت و به بیش از 5/3 (91/3) رسیده بود، به ضرر ایران جلوه دهند و مسئولان ارشد وقت کشور را مجاب کنند که سیاستهای کاهش جمعیت را به کار بندند؛ در حالی که بخشی از این رشد جمعیت بههیچوجه مربوط به ایرانیان نبود و به خیل عظیم مهاجرانی ربط داشت که از سال 1357 وارد ایران شده بودند.
آیا دلایل آن زمان برای کاهش جمعیت کشور، دلایلی علمی بود؟
سالهاست که سیاست کاهش جمعیت مورد نقد جدی قرار گرفته و امروز که رشد جمعیت ایران به کمتر از یک درصد سقوط کرده، اشتباه بودن آن بیش از پیش مشخص شده است.
واضح است بهانههایی که آن زمان دستاویز قرار گرفتند تا سیاست کاهش جمعیت در کشور پیادهسازی شود، بههیچوجه پشتوانۀ علمی نداشتند و فقط از یک یا دو دلیل داخلی و خارجی بهره میبرد که یکی از آنها مهار رشد جمعیت مهاجران افغانی بود که از سال 1357 به این سو شاهد حضور جمعیت عظیم و یکبارۀ آنها در ایران بودیم.
یکی از ادعاها این بود که برای کنترل رشد جمعیت مهاجران، سیاستهای کنترل جمعیتی در کشور پیاده شود، در حالی که اگر قرار بود پروژۀ کنترل جمعیت در مورد مهاجران پیاده شود، ضرورتی برای پیاده کردن آن در سطح ملی، تبدیل آن به قانون کشوری و فرهنگ ساختن شعار «فرزند کمتر، زندگی بهتر» نبود.
سیاستهای اشتباه، عواقب و پیامدهای خود را در درازمدت نشان میدهند و طبیعی بود که در کوتاهمدت آثاری نداشته باشد که بخواهد مسئولان متعهد در ایران را حساس کند. اکنون که ما در آستانۀ سده چهاردهم هجری شمسی هستیم، پیامدهای این سیاستهای اشتباه گریبانگیر کشور شده و هنوز هم سیاستهای ضد جمعیتی به قوت دهۀ شصت در کشور باقی است و اجرا نشدن قوانین بازدارندۀ کاهش جمعیت، کار را به رشد جمعیت کمتر از یک درصد و مخاطرات جدی کشانده است.
میزان موالید ایران در سال 1397 طبق آمار رسمی صندوق بینالمللی پول، 6/1 یعنی کمتر از دو فرزند به ازای هر زوج است، در حالی که میزان موالید مهاجران افغان در ایران 2/5 تا 6 بچه به ازای هر زوج در ایران بوده است. بنابراین، سیاستهایی که قرار بود جمعیت مهاجران در ایران را کنترل کند، موجب سقوط رشد جمعیت ایران شده است و نمیتوانیم سیاستهایی که به چنین آمارهای متناقضی در ایران منجر شده را اتفاقی تلقی کنیم.
آیا میتوان پروژۀ کنترل جمعیت ایران را فقط یک معضل اتفاقی فارغ از مناسبات قدرت در جهان تلقی کنیم؟
پروژۀ کنترل جمعیت براساس ابعاد اقتصادی اجتماعی ایران تنظیم نشده بود، بلکه در یک فرایند و رویکرد مشخص امنیتیـ دفاعی علیه ایران تنظیم شد. چون از نظر ابرقدرتهایی همچون آمریکا که ایران را دشمن خود میدانستند، ایران کشوری بود که در یک منطقۀ فوق حساس ژئوپلتیک و هارتلند (قلب زمین) جهان قرار گرفته بود و سعی داشتند به هر شیوهای که شده قدرت ایران را مهار کنند.
به طور نمونه، برژینسکی استراتژیست آمریکایی و مشاور ارشد امنیت ملی کارتر چند سال پیش در مصاحبهای با وال استریت ژورنال توصیهای به رهبران آمریکا کرد و گفت: «از فکر کردن به حملۀ پیشدستانه علیه تأسیسات هستهای ایران پرهیز کنید و یک بازی طولانیمدت را انجام دهید چون در آینده، آمارهای جمعیتی و تغییر نسل در ایران به نفع حکومت کنونی ایران نیست».
بنابراین، نمیتوانیم پروژۀ کنترل جمعیت را اتفاقی ببینیم. البته، در این زمینه غفلتهایی توسط مدیران ارشد سیاسی وقت کشور صورت گرفته، اما افرادی که تحت تأثیر تفکرات بهظاهر روشنفکرانۀ غربی قرار داشتند، به عمد با پذیرش و اجرای این طرح کشور را در وضعیت بغرنجی قرار دادهاند.
خطرناکترین پیامد کاهش جمعیت بیسابقه در ایران را چه میدانید؟
یکی از مخاطرات جدی پیش روی کشوری مانند ایران، کاهش رشد جمعیت است که پیامدهای سیاسی، حاکمیتی، امنیتی خاص خود را در قلمروی جغرافیای سیاسی ایران به همراه دارد. یکی از خطرات مهم کاهش شدید جمعیت، خطرات امنیتی، کوتاه شدن جغرافیا، تجزیه و پیشروی طمعکاران به مرزهای داخلی کشور است.
کشورهایی همچون چین و هند که بیش از یک میلیارد جمعیت دارند، اگر میخواستند مانند مسئولان ما به مسئلۀ جمعیت نگاه کنند، باید زاد و ولد را کاملاً متوقف میکردند، اما این کشورها برنامهشان را طوری تنظیم کردهاند که رشد جمعیت خود را با میزان آرام همچنان حفظ کنند. یعنی نه تنها به سمت کاهش جمعیت نرفتهاند، که رشد آرام جمعیت را هم برگزیدهاند و این نشاندهندۀ اهمیت جمعیت برای کشورهاست، چرا که در نگرش آنها جمعیت فقط دهانی برای خوردن نیست، بلکه دستی برای کار و تولید کردن و دفاع کردن از هویت و امنیت کشور است.
مرگبارترین پیامدهای ناشی از کاهش جمعیت برای کشوری مانند ایران پیامد دفاعی و امنیتی است، چون فقط با کاهش و توقف جمعیت مواجه نیستیم، بلکه با دو معضل مهاجرت بیرویۀ داخلی و از خارج به ایران مواجهیم. ما با لجامگسیختگی مهاجرت بیضابطه از روستاها و شهرهای کوچک به شهرهای بزرگ در داخل، و هجوم عظیم مهاجران خارجی از کشورهای همسایه آن هم اغلب به شکل غیرقانونی به داخل ایران مواجهیم. همچنین با توجه به سابقۀ تاریخیای که در گذشته تجربۀ آن را داشتهایم، جغرافیای سیاسی ایران را خطر تجزیه تهدید میکند.
تاریخ نشان میدهد چنین وضعیتی ایران را مستعد تجزیه میکند، چرا که تمام نواحی مرزی ایران خالی از سکنه شدهاند، یعنی سیاستی برای نواحی مرزی توسط دولتها و حاکمیت اجرا نمیشود و این از بزرگترین خطرهایی است که مرزهای ما را تهدید میکند.
علت خالی از سکنه شدن مناطق مرزی چیست؟ میتوان مسائلی همچون نبود آب، و از بین رفتن کشاورزی و دامپروری را عامل آن دانست؟
اینکه اقلیم را بهانه قرار دهیم و عواملی همچون خشکسالی و یا بادهای 120 روزۀ سیستان را عامل مهاجرت از استانهای مرزی بدانیم اشتباه است و به هیچ وجه علمی و قابل پذیرش نیست، چرا که توسعه براساس آمایش سرزمین میتواند بسیاری از مخاطرات محیطی حاکم بر قلمروهای جغرافیایی مختلف با اقلیمهای متفاوت را تحت پوشش قرار دهد و میتوان براساس اقلیم استان سیستان و بلوچستان بحث توسعه را پیش ببریم.
از سویی، خالی از سکنه شدن نواحی مرزی شرقی ایران ربطی به نبود آب و کشاورزی ندارد اتفاقاً سیستان و بلوچستان 600 کیلومتر ساحل انحصاری با دریای عمان دارد و هیچیک از نواحی ساحلی سیستان و بلوچستان متأثر از بادهای 120 روزه یا دچار کمآبی نیست، اما خالی از جمعیت شده است. جالب است که کشورهای جنوبی خلیج فارس 70 درصد آب شیرین خود را از شیرین کردن آب خلیج فارس تأمین میکنند؟ و در همان اقلیمی که با مناطق خشک و بیابانی، خشکسالی، مشکل گردوغبار یا رطوبت زیاد دریا مواجه هستند، توانستهاند ثبات و توسعۀ جمعیتی و جهان شهرهایی مانند دوبی با جمعیت حدود 5 میلیون نفر بسازند. اما به بهانههای غیر علمی مانند کمبود آب و خشکسالی و ... استانهای مرزی را خالی از جمعیت کردهایم و مهاجرت جمعیت آنها را از بوم خود پذیرفتهایم. مطرح کردن چنین بهانههایی جز خیانت به جغرافیای ایران چیز دیگری نیست.
چرا مرکزگرایی و مهاجرت از روستاها و شهرهای کوچک به کلانشهرها را از عوامل کاهش جمعیت میدانید؟
جمعیت ابعاد گوناگونی دارد و فقط بحث زاد و ولد نیست. کنترل و مدیریت جمعیت مهمتر از زاد و ولد است. اکنون با مهاجرت گسترده به کلانشهرها مواجهیم. دشت تهران فقط به لحاظ مساحت تنها یک درصد دشتهای مفید کشور را تشکیل میدهد، اما 24 میلیون جمعیت ایران را در خود جای داده است. این نشاندهنده سیاستهای اشتباه است، چرا باید کلانشهرهایی همچون تهران، مشهد، شیراز و اصفهان به شهرهایی بی در و پیکر و بدون قوانین تبدیل شوند که هر کسی بهراحتی بتواند شهر مادرزادی خود را ترک کند و به دنبال شغل یا تنوع زندگی در آنها ساکن شود؟ بنابراین، میتوان گفت که هیچ نوع سیاستگذاری درستی در این زمینه نداریم.
مرکزگرایی سبب کاهش رشد جمعیت میشود، چون تنوعطلبی در مراکز متراکم جمعیتی زیاد است و جمعیت جوان در این مراکز بهراحتی تن به تشکیل خانواده نمیدهد. بنابراین، طبیعی است که زاد و ولد کم شود. همچنین، در شهرهای بزرگی مانند تهران مشاغل کاذب حرف اول را میزنند که هویت ملی ما را مخدوش کرده است، چون تبدیل به شهری پر هرج و مرج و بینظم شدهاند.
راهکار جلوگیری از مرکزگرایی را چه میدانید؟
باید هر گونه مهاجرت به شهرهای بزرگ و پایتخت با وضع قوانین سختگیرانه، کنترل متوقف شود. مهمتر این است که در روستاها و شهرهای کوچک جاذبههای حفظ جمعیت همچون اشتغال تقویت شود. بنابراین، حکومت و از جمله دولت باید روستاهایی که به دلیل مهاجرت، متروکه و خالی از سکنه شدهاند، اما قابلیت کار و اسکان جمعیت را دارند، با تقویت امکانات و اشتغال در آنها دوباره احیا و مطلوب استقرار جمعیت کند.
چه راهکاری قابلیت باز گرداندن جمعیت به سمت مرزهای شرقی و جنوبی ایران را دارد؟
باید توسعۀ دریامحور را در صدر برنامههای خود قرار دهیم. ما در خلیج فارس و دریای عمان 2037 کیلوتر ساحل انحصاری متعلق به جمهوری اسلامی داریم که هیچ همسایه یا معارضی برای آن وجود ندارد. این مناطق مستعد استقرار 40 میلیون جمعیت ثابت هستند و کشورهای جنوب خلیج فارس با برنامهریزی توسعۀ دریایی ثابت کردند که این سیاست انجامشدنی و امکانپذیر است.
دوبی شهر کوچکی است که حدود 5 میلیون نفر در آن ساکن هستند؛ چرا ایران نباید چنین مناطق متمرکز جمعیتیای در جنوب داشته باشد؟ جزیرۀ قشم بهتنهایی میتواند 2 میلیون جمعیت داشته باشد که الان فقط 100 هزار نفر جمعیت دارد و توسعهمان را باید به سمت توسعۀ دریامحور ببریم.
بنابراین، اگر در سیاستگذاری و کنترل جمعیت، نواحی مرزی را درنیابیم و با ایجاد امکانات و جذابیت زندگی، جمعیت مدیریت و به سمت این نواحی هدایت نشود، اگر جلوی فرارهای مالیاتی کلان ثروتمندان متمول و خودباخته گرفته نشود و در توسعه و آبادانی نواحی مرزی که خالی از سکنه شده، اما مستعد زندگی هستند، صرف شود وگرنه خطری که بیخ گوش ایران است، جدی است و در سالهای نهچندان دور، فروپاشی و جداییبخشی از جغرافیای ایران قطعی خواهد بود.
سقوط رشد جمعیت کشور به کمتر از یک درصد را طی چهار سال گذشته ناشی از چه میدانید؟
طبق گزارشهای شورای عالی انقلاب فرهنگی از سال 1380 تا 1394 رشد جمعیت با شیب بسیار کندی وجود داشته است، اما طی سالهای 1394 تا 1398 شاهد سقوط رشد جمعیت به کمتر از یک درصد هستیم و تحولات جمعیتی چهار سال گذشته فقط تحولات در حوزۀ سبک زندگی نیست، بلکه مستقیم متأثر از کشمشهای بیسرانجام جناحی و سیاسی در کشور و برخی سیاستهای اشتباه در حوزۀ سیاست خارجی است که موجب شده نسل جوان از تشکیل زندگی مشترک و فرزندآوری منصرف شود و در کنار شدت یافتن مشکلات اقتصادی، آیندۀ روشن و مطمئنی را پیش روی خود نبیند. بنابراین، رفاه و پیشرفت کشور دارد قربانی سیاسیبازی میشود و مسائلی همچون جمعیت و هویت ایرانی را هم با خود قربانی میکند.
مهاجرت بیرویه به ایران از کشورهای همسایه چگونه در حوزۀ جمعیتی میتواند برای ایران خطرساز باشد؟
تخمین زده میشود که 5/4-6 میلیون مهاجر در ایران هستند که اغلب آنها را افغانها تشکیل میدهند. جغرافیای پیرامونی ایران بیانگر آن است که کشورهای همسایۀ ایران گرفتار انواع مسائل داخلی خود هستند؛ مانند کشور افغانستان، پاکستان یا عراق که هر یک از راههای مختلف مشکلات درونی و سرریز جمعیتی خود را بر ایران تحمیل میکنند. این کشورها تحت اشغال قدرتهای خارجی همچون آمریکا هستند و بهطبع کشورهایی که درگیر جنگ هستند، سیل مهاجران به سمت کشور همسایه را دارند و در مرزهای شرقی ایران این معضل بسیار پررنگ است.
بیش از چهار میلیون از جمعیت ایران را افغانیها تشکیل میدهند که حدود یک میلیون و 600 هزار نفر آنها پیرامون پایتخت ایران، تهران زندگی میکنند و حداقل 6 درصد مشاغل ایران را از آن خود کردهاند و نظم کار و جامعه کارگری را بر هم زدهاند. همچنین، با زنان طبقۀ فرودست ایران ازدواج کردهاند که از همین راه، میتوانند صاحب اقامت قانونی برای خود و تابعیت برای فرزندان شوند. بسیاری از این فرزندان هماکنون در سنین 30-40 سالگی هستند و با دریافت تابعیت ایران میتوانند سپهر حاکمیتی و سیاسی ایران را در مجلس و دولت دگرگون کنند، چرا که با آرمانهای فرهنگی و دینی ایران و هویت ملی ما فاصله دارند.
دلیل اصلی تراکم زیاد افغانها در مرکز ایران در سالهای اخیر ناشی از ضعف شدید قوانین نسبت به مهاجران بهخصوص ورود و ماندن آنها در ایران و بالاتر از آن، اجرای ضعیف همین قوانین موجود است که بههیچوجه بهدرستی اجرا نمیشود و فرصت و فضا را به قاچاقچیان انسان میدهد که بهراحتی با دریافت مبالغ هنگفت، روزانه صدها نفر از این مهاجران جدید را به صورت غیرقانونی وارد کشور بکنند. مسلم است که وجود قوانین سختگیرانه و مهمتر از آن، اجرای سختگیرانۀ قوانین است که میتواند مرحم زخم جمعیتی، اقتصادی و امنیتی فعلی ایران نسبت به ورود بیرویۀ مهاجران به ایران باشد.
به نظر شما راهکار اصلی مقابله با مخاطرات هویتی، حاکمیتی و امنیتی ناشی از کاهش جمعیت در ایران چیست؟
بحران جمعیت ایران شاخههای مختلفی دارد و مهمترین راهکار تغییر رویکردهای اجتماعی و فرهنگی در خود جامعۀ ایران و تصحیح رویکردهای اقتصادی دولتهاست تا نسل جوان و بارور متقاعد شوند که به سمت فرزندآوری و حداقل همان دو فرزندی که در دهۀ شصت تبلیغ میشد، بروند. هماکنون دو فرزندی تبدیل به تکفرزندی شده است که بسیاری از زوجها رغبتی به همان تکفرزند هم ندارند و این موضوع در خانوادههای متمول که خود را متجدد هم میدانند، بیشتر مشاهده میشود و حیوانات را جایگزین فرزند کردهاند. چنین فرهنگی با توجه به حجم عظیم مهاجران در ایران، عواقب و پیامدهای بدی را برای ایران به دنبال دارد.
همین طور، مردم باید درک کنند که از سر لجبازی با ساختار و دولت که معیشت آنها را سامان نداده، روی به روشهای معکوس نیاورند و بدانند خطر معضل جمعیت ایران، بسیار بیشتر از حوادث طبیعی مانند گسلها، زلزله و سیل است و اگر این مسئله را جدی نگیریم، جغرافیای هویتی ما نابود خواهد شد و در شرف تجزیه قرار میگیریم.
باید به نسل تحولیافتۀ جدید فضا داده شود و زمینه را برای خروج از این وضعیت تلخ و سخت فراهم کنند وگرنه مخاطرات امنیتی، هویتی و جمعیتی که گفته شد، به شکل جدی علیه ایران فعال هستند و این تهدیدها هیچگونه ترحم یا اغماضی نسبت به ما ندارند. موضوع کاهش رشد جمعیت و مخاطرات آن باید جزء اولویتهای اول و اساسی نظام برنامهریزی کشور قرار گیرد.
مسئلۀ بعدی مربوط به نقشی است که رسانهها میتوانند داشته باشند. شبکههای تلویزیونی و رادیویی و شبکههای اجتماعی لازم است جدیتر به موضوع بپردازند و از چهرههایی چون متخصصان و استادن با رویکرد علمی که میتوانند در این زمینه مبلغان خوبی در سطح ملی باشند، استفاده کنند.