در «آسمان غرب» به استراتژی خائنانهٔ بنیصدر اشاره میشود که دستور داد «باید زمین بدهیم تا زمان بخریم!» اما شیرودی که «بچهکشاورز» است، وجب به وجب این خاک برایش ارزش دارد و عقبنشینی نمیکند.
فیلم سینمایی «آسمان غرب» روایتی از مقاومت سهروزهٔ شهید «علیاکبر شیرودی» و مردم سرپل ذهاب در ابتدای هجوم حزب بعث عراق به ایران است. این فیلم یکی از فیلمهای دفاع مقدسی چهل و دومین جشنوارهٔ فیلم فجر است که در این گزارش از نگاه «زندگی» به آن میپردازیم و تحلیل و بررسی نکات فنی آن را بر عهدهٔ دوستان سینمایی میگذاریم.
عصبانیت و غیرتی که قابلدرک است
فیلم با نمایش بازی پسربچهای در زمینهای کشاورزی آغاز میشود که ظاهراً کودکی شخصیت اصلی فیلم، یعنی شهید «علیاکبر شیرودی» است. او در عالم کودکی یک سنجاقک را میبیند و در صحنهای دیگر سنجاقک تبدیل به یک هلیکوپتر در بزرگسالی او میشود.
در فیلم اشاره میشود که در ابتدای هجوم عراقیها به ایران، آنها بعد از اشغال یک روستا به دختربچهای تجاوز کرده و گوشوارهاش را از گوش او کَندهاند. روایت همین واقعه کافیست تا مخاطب در تمام لحظات فیلم عصبانیت خلبانها و سربازها از دشمن و حکم بنیصدر و غیرت آنها را با تمام وجود درک کند و اگرچه بعد از سالها، برای هر قدمی که در مسیر دفاع و حراست از مردم و وطن برداشتهاند، صدها درود به آنها بفرستد.
فرماندهای که جنگزدهها را در پادگان پناه داد
شیرودی در خانواده مردی مهربان است. اما به خاطر خطرات شغلش تلاش میکند فرزندانش به او وابسته نشود.
او در دنیای نظامیگری هم دلسوز و خوشقلب است. با آغاز جنگ که روستاییان و عشایر به بخشهای داخلیتر کشور آواره میشوند، شیرودی روال و دستورالعملها را کنار میگذارد و در پادگان را به روی زنان و کودکان باز میکند و میکوشد زندگی در آنجا را برایشان آسانتر کند. دختربچهٔ گریان میان شلوغی پادگان را در آغوش میگیرد و بین جمعیت به دنبال پدر و مادرش میگردد. جعبهٔ سنگین را از زنی که مشغول جابهجایی آن است میگیرد و در جایی قرار میدهد که زن میگوید. او در جایگاه فرماندهی، بسیار خاکی و مردمدوست است.
وقتی شیرودی از دستور تمرد کرد
در «آسمان غرب» به استراتژی خائنانهٔ بنیصدر در آغاز جنگ هم اشاره میشود، که بر خلاف خواست نیروهای نظامی و مردمی دستور داد «باید زمین بدهیم تا زمان بخریم!» اما شیرودی که «بچهکشاورز» است، وجب به وجب این خاک برایش ارزش دارد.
او در دل ماجراست و تجاوز به مردم و خاک و زندگیشان را دیده؛ پس این دستور را برنمیتابد و از آن سرپیچی میکند. شیرودی برای خلبانان دیگر هم شرایط را تبیین میکند تا به نفع مردم و کشورشان تصمیم بگیرند.
او از جنگ متنفر است، ولی تجاوز به مردم و خاک را هم تحمل نمیکند و خلبانان و سربازان پادگان را برای مقاومت در برابر این تجاوز بسیج میکند. شیرودی قهرمانی دوستداشتنی و الگویی جوانمرد برای سربازان است که حرفش بر آنها اثرگذار است و با اینکه میتوانستند طبق دستور عقبنشینی کنند، از شیرودی پیروی میکنند و در میدان میمانند.
زنان عشایر، وزنهٔ وزین «آسمان غرب»
در «آسمان غرب» بیشتر از اینکه شهید شیرودی را در خانه و خانواده ببینیم، او را بین زنان و کودکان آواره و جنگزده میبینیم و ایفای نقش این زنان محلی در اولین روزهای جنگ را شاهدیم.
زنانی که با صفا و سادگی اما غیرت و اصالت هموطنان غرب کشور، همسرشان را مهیای جنگ میکردند و اسلحه به دستشان میدادند.
زنان عشایر که حالا میهمان پادگان شیرودی هستند، میکوشند در این جنگ به رزمندگان کمک کنند. در صحنهای میبینیم که وقتی خلبانهای جنگنده راهی نبرد میشوند، زنان عشایر در پادگان برای بدرقهشان با ظرف آب صف میکشند و دست به دعا برمیدارند.
آنها که خود تیراندازانی ماهرند و سلاحشان را همراه دارند، به شیرودی پیشنهاد میکنند چند اسلحهٔ دیگر در اختیار آنان بگذارد تا مسئولیت نگهبانی دادن در روزها را بر عهده بگیرند.
وقتی گروهی برای دستگیری شیرودی میآیند، همین زنان عشایر با سلاحهای شکاریشان مقابل آنان میایستند و اجازه نمیدهند شیرودی را ببرند.
وقتی سربازها و خلبانها چیزی برای خوردن ندارند، عشایر پادگاننشین برایشان آش و نان میپزند و وقتی خلبانی شهید میشود، به سبک محلی خودشان، مادرانه و خواهرانه برایش عزاداری میکنند.
روایت مقاومت در سرپل ذهاب
فیلم به جز نبردهای هوایی، بخش مهم دیگری هم دارد؛ ماجرای مقاومت مردمی در شهر «سرپل ذهاب» و دفاع مردم با چنگ و دندان برای جلوگیری از سقوط شهرشان.
همین جاست که گوشهای که از فداکاریهای سردار شهید «حسین همدانی» را در کنار نیروهای مردمی و حتی پسربچههای این شهر میبینیم که برای دفاع ساماندهی میشوند.
یکی از اثرگذارترین صحنههای فیلم جایی است که در همین نبرد نابرابر شهری، یکی از شخصیتها وقتی سلاح و مهماتی در دست ندارد، سنگ آغشته به خون پسر نوجوان مدافع را به سمت عراقیها پرتاب میکند و کمی بعد جنگندهها از راه میرسند و با عراقیها مقابله میکنند. این مصداق همان سنت الهی است که وقتی ما در راه حق با تمام امکاناتمان و تمام تلاشمان همت میکنیم، خدا هم یاریمان میکند.
جانفدای دیروز، قهرمان امروز
شیرودی میتوانست طبق دستور عقبنشینی کند؛ که در آن صورت دیگر «شهید شیرودی» و شخصیت قهرمان ماندگاری نبود که امروز نامش هم چراغ هدایت است.
او نشان داد اگر پای مردم و وطنت بایستی، غمشان را بخوری و «جانفدا»یشان باشی، آنها هم پای تو میایستند و با قلب و عملشان حمایتت میکنند. این مرام مردم ما در تمام دوران این انقلاب بوده است...