«زن و بچه» چهارمین ساخته بلند سعید روستایی در سینما اثری است که در دام خرده بیانههای اجتماعی انسجام سینمایی را فراموش کرده و تبدیل به اثری شلخته در روایت شده است.
خبرگزاری فارس ـ گروه سینما ـ سجاد رضایی مقدم: چهارمین فیلم سعید روستایی، «زن و بچه»، در یککلام بیش از آنکه یک اثر سینمایی باشد، تکهپارهای از بیانیههای اجتماعی است که در لباسی ظاهراً دراماتیک پیچیده شدهاند.
فیلم به طرز چشمگیری از فقدان روایت رنج میبرد و این فقدان، نه ناشی از انتخاب فرمی آگاهانه بلکه حاصل یک سردرگمی عمیق در درک «چیستی سینما» و «چگونگی پیوند فرم و محتوا» است.
روایتِ از دست رفته؛ درامی که خط ندارد
درام، چه در شکل کلاسیک و چه در قالبهای فرمالیستی و مدرن، بر یک خط سیر علی و معلولی استوار است که اتفاقات، بحرانها و تحول شخصیتها را به هم متصل میکند. «زن و بچه» اما از اساس دچار فقدان روایت مرکزی است. کاراکتر مهناز (پریناز ایزدیار) بهجای آنکه در مسیر یک قوس شخصیتی حرکت کند، در میانه دریایی از بحرانهای ریز و درشت اجتماعی سرگردان میشود؛ بحرانهایی که نه دراماتیزه میشوند و نه حتی به سطحی از انسجام داستانی میرسند، مجموعه بیربط به هم که فیلمساز تلاش کرده به شکلی ابتدایی و آماتور آنها را به هم متصل کند.
سعید روستایی بهجای آنکه بداند «داستان زن بیوهای با دو فرزند» باید در چه نقطهای آغاز و در چه نقطهای گرهگشایی شود، مدام داستان را به بهانههای مختلف متوقف میکند و به مسیرهای فرعی بیارتباط میبرد.
بدترین نمونه این آشفتگی جایی است که مرگ شوهر مهناز، بهطرزی فاجعهبار به بحران بورس پیوند زده میشود. این پیوند نه تنها فاقد پیوستگی دراماتیک است، بلکه یک خروج بیضابطه از بطن روایت به سمت یک بیانیه اجتماعی گلدرشت است که تنها کاربردش تولید یک «جمله قصار اینستاگرامی» است که در آن هم موفق نمیشود.
خردهروایتهای بیریشه؛ از ایده تا تصادف بیمعنا
هیچ فیلمی با خردهروایتهای موازی شکست نمیخورد، بهشرط آنکه این خردهروایتها واجد یک ریتم و هندسه معنایی در دل روایت کلان باشند. اما در «زن و بچه»، خردهروایتها نه ریشه در کاراکتر دارند و نه نسبتی با پیشبرد درام. فیلم به شکل تصادفی از مسئله مسکن و بورس به معضل نظام آموزش و از آن به فساد اداری و سپس بحران عاطفی نوجوانان میپرد. این سیالیت بیهدف نه تنها مخاطب را درگیر نمیکند، بلکه انسجام ذهنی تماشاگر را از هم میپاشد.
تقریبا هیچ شخصیتی در این فیلم معرفی نشده و پرسوناژها فاقد پردازشی حداقلی هستند تا دنیای فیلم با افرادی بیم معنا تعریف شود.
این آشفتگی، نتیجه یک سوءتفاهم بزرگ در ذهن فیلمساز است؛ سعید روستایی فیلم را با «تریبون اجتماعی» و «بلندگوی شعار» اشتباه گرفته و با انتخاب راه اشتباه برای موفقیت در جشنوارههای خارجی نظیر کن، گمان کرده میتوان صرفاً با فهرست کردن مشکلات جامعه، یک روایت سینمایی ساخت. اما روایت، فهرست نیست؛ روایت یعنی انتخاب، حذف، تاکید، ریتم، و تعلیق.
در واقع حتی اگر قرار است روایتی اجتماعی بسازید و وظیفه خود را بهعنوان یک کارگردان انجام دهید باید روایتی دقیق از یک مشکل را بیان و راهکار آن را هم بیان کنید.
شعارزدگی اگزجره؛ وقتی فیلم تریبون میشود
فیلم مدام در لحظاتی که باید روایت را به سکوت، تصویر و فضای دراماتیک بسپارد، به سمت شعارهای بیانیهگونه میگریزد. دیالوگها، بهجای آنکه حامل ریزترین ظرافتهای شخصیتپردازی باشند، شبیه جملات از پیش آمادهای هستند که گویی فیلمساز از توییتر گلچین کرده و با بیاعتنایی به مختصات درام در دهان کاراکترها گذاشته است، فیلم در دقایق بسیاری از سینما تبایدل به یک مناظره رادیویی حوصله سربر میشود که میتوانید به چشمان بسته هم آن را گوش کنید.
این شعارزدگی، دقیقاً همان جایی است که فیلم، «سینما بودن» خود را از دست میدهد و به یک تریبون خطابهخوانی تبدیل میشود. فیلمساز درگیر این که هر آنچه مخاطب اجتماعی دارد را در قالب دیالوگهای صریح و مستقیم تحویل مخاطب دهد؛ اما فراموش کرده که سینما، رسانه غیرمستقیم و استعارههاست.
نگاه کلیشهای به زن؛ در تله جوگیری و گفتمانهای سطحی
شاید یکی از بدترین ضربههایی که فیلم به خود میزند، در نگاه به مسئله زن است. «زن و بچه» تلاش دارد تصویری مستقل و قوی از زن ارائه دهد، اما در واقع اسیر کلیشهها و فضای جوّزده جامعه میشود. مهناز در تمام طول فیلم نه ارادهای برای کنش دارد، نه در سیر روایی رشد میکند.
او صرفاً یک ابژه بحرانزده است که گویی وظیفهاش تنها این است که بار همه مشکلات جامعه را بر دوش بکشد و در نهایت در مقابل فشارها خرد شود.
این رویکرد، که گمان میرود قرار است تصویری توانمند از زن بسازد، عملاً به ضد خود بدل میشود؛ مهناز بهجای آنکه بهعنوان یک شخصیت انسانی با تمام پیچیدگیهایش رشد کند، به سوژهای برای شعار دادن بدل میشود.
زن و بچه؛ سقوط در ورطه «نفی سینما»
در نهایت، «زن و بچه» نماینده کامل نسلی از فیلمهاست که فیلمسازشان تصور میکند «شعار دادن» بهتنهایی برای ساخت یک فیلم کافی است. اما سینما، رسانه روایت است؛ روایتی که باید میان محتوا و فرم، تعادل برقرار کند. سعید روستایی در این فیلم عملاً سینما را انکار میکند و همه چیز را به پای بیانیهنویسی فدا میکند.
«زن و بچه» نه قدرت روایی «ابد و یک روز» را دارد، نه تسلط فرمی «متری شیش و نیم» را و نه حتی جسارت فرمشکنانهای که بتوان آن را در رده آثار تجربی دستهبندی کرد. این فیلم، یک فهرست بلندبالا از دغدغههای اجتماعی احتمالا مخاطب دار است که در لباسی سینمایی پیچیده شده، اما در جوهرهاش چیزی جز آشفتگی و ناتوانی در داستانگویی نیست.