عشق پدر و دختری بود که عاقبت به خیرش کرد، همان روزها که تکتک اعضای خانواده دل به دل هم داده بودند برای حمایت از او ، نام بانوی دانشمند بر این دختر نشست. همان روزها که پدر در میان دوست و آشنا اولین مدال افتخار را برگردن دخترش انداخت و به او صبر و انگیزه تحمل ۱۵ سال سختی را داد تا بشود بانوی برتر جهان اسلام و بانوی تاثیر گذار ایرانی...
پشتش گرمِ تکیهگاه محکمی بود، آنقدر محکم که هر بار دستانش را میگرفت، خیالش راحت میشد، چون میدانست که هوایش را دارد و میان ازدحام و غریبی گم نمیشود، اما کلاس چهارم دبستان بود که پدرش در یک ماموریت نسبتا طولانی به آمریکا رفت. آن یک سال برایش ۱۰ سال گذشت. وقتی برگشت برای او یک سوغات به یاد ماندنی آورده بود، سوغاتی از جنس تجربه. در همان ۱۰ سالگی از پدر آموخت که دنبال خوشبختی در هیچ جای دنیا نگردد، چون خوشبختی همان جایی است که در آن ریشه دوانده و به دنیا آمده است…
شاید همین تجربه گرانقدر پدر بود که او را بعد از ۱۵ سال تحصیل در خارج از ایران و پژوهش و سفر به نصف دنیا باز هم به وطن برگرداند. چون ریشهها همیشه خودشان را میکشند تا سبز، بزرگ و استوار شوند.
از دکتر «آزاده مهرپویان» یک بانوی دهه شصتی که از ۲۳ سالگی برای ادامه تحصیل ابتدا به هند و سپس انگلستان رفت، حرف میزنیم. او اکنون استادیار دانشکده زبانهای خارجه است و به عنوان بانوی تاثیرگذار حوزه علمی و پژوهشی از سوی دفتر ریاست جمهوری انتخاب شده است و پیش از این هم جزء ۱۰ زن دانشمند برتر جهان اسلام شناخته شده بود و به عنوان دانش آموخته برتر خارج از کشور از سوی بنیاد ملی نخبگان و پایگاه اسناد علمی جهان اسلام تقدیر شده است.
*عشق به آموختن ارثیه پدر
عشق و علاقهاش به علم و ادبیات از کودکی نشئت گرفته است. یک کتابخانه خیلی بزرگ در منزل داشتند و پدرش کتابهای زیادی داشت و به او انگیزه و عشق به دانستن و دانش بیشتر میداد، اما مطالعه کتابهای پدر را خیلی زود تمام کرد و برای بیشتر آموختن به کتابخانه عمومی مرکزی شهر رفت.
هنوز وارد دبیرستان نشده بود که یک روز یک کتاب شیمی خیلی قطور از قفسه برداشت که حتی حمل کردنش هم برایش سخت بود، چه برسد به فهمیدنش! آن را به خانه برد و خیلی زود زیر و بم کتاب را درآورد.
هر چقدر که سعی می کرد بیشتر بداند، تازه متوجه میشد کمتر میداند، به همین خاطر تمام وقت مطالعه میکرد، دوره کارشناسی را در بهترین دانشگاه کشور میگذراند که بورسیه شد و برای آشنایی با فرهنگهای کشورهای دیگر ۱۵ سال از عمرش را به خارج از کشور رفت. رسالتش ایجاد یک پل ارتباطی با فرهنگهای مختلف بود.
از ایران به هند، ترکیه، امارات، چین و مالزی، انگلیس و فرانسه رفت و تحصیلاتش را آنجا تکمیل کرد.
تمام هم و غمش شده بود، ادبیات تطبیقی و مطالعات زنان، چون این حوزه به او فرصتی میداد که شناخت عمیقتری از زبان فارسی داشته باشد و زیباییهای زبان فارسی را به مردم دنیا بگوید.
این بانوی برتر جهان اسلام میگوید که «تمام تلاشم این بود که به عنوان یک زن پژوهشگر بتوانم به خودم و به منافع کشورم و دنیای علم کمکی کرده باشم و تاثیری هرچند اندک روی جامعه علمی کشور بگذارم».
*اولین مدال افتخار بر گردن دخترِ بابایی
از بانو مهرپویان درباره چالشهای پیش رویش میپرسم، میگوید که « نه تنها در ایران بلکه در هر جامعه ای همیشه این چالش وچود دارد و آن اینکه زنان باید بیشتر تلاش کنند و علتش شاید این باشد که زنان خیلی بسیار قویتر از مردان هستند. به زنان جوانمان توصیه میکنم که هرگز دست از دنبال کردن آرزوهایشان برندارند و به دنبال رویاهایشان بروند و مطمئن باشند که با تلاش و پشتکار میتوانند به موفقیت برسند».
این بانوی دانشمند در این راه پر پیچ و خم از حمایت و عشق خانواده و دوستانش را از یاد نمی برد پدر و مادرش را تاثیرگذارترین و بهترین دوست و همراه زندگیاش میداند. بانوی برتر جهان اسلام، دو برادر دارد که در همه این سختیها و خوشیها که گذراند، اولین نفری بودند که به او تبریک میگفتند و در سختیها با شوخ طبعیشان خنده بر لبهایش میآوردند.
بانو مهرپویان پدرش را مثل یک ستارهای میداند که همیشه نورش راهنمای او بوده است.
او که دوران دانشجویی و کارشناسی را در ایران گذرانده تمام مدت کار میکرد تا یک استقلال مالی داشته باشد و روی پای خودش باشد، اما بعدش بورسیه شد تا در دانشگاه خارج از کشور ادامه تحصیل بدهد، خودش میگوید که «برایم خیلی مهم بود که خانوادهام به من اعتماد کردند و زمانی که باید وارد جامعه میشدم و دنیا را میدیدم به من اطمینات داشتن و اجازه دادند که من این کار را انجام بدهم و همان باعث شد که در بهترین دوران عمرم، خودم را گم نکنم و بتوانم تجربههای درستی از زندگی کسب کنم و به درستی از فرصتی که برایم پیش آمده استفاده کنم.»
پدرِ بانو مهرپویان، آدم سرشناسی بود، اما گهگاهی در جمع میگفت که مرا با فرزندانم میشناسند از جمله «آزاده»! و این برای آزاده همه چیزی بود که میخواست. او توانسته است چنین مدال افتخار از پدرش بگیرد. او میگوید که «نشان طلایی را همان جا از پدرم گرفتم و شاید آن نشان با نشان طلایی که از دفتر ریاست جمهوری امسال گرفتم به عنوان بانوی تاثیر گذار به همان اندازه برایم با ارزش بود.»
*از چالش یک دختر تنها در کشور غریب تا تبلیغ دین اسلام
کشور دیگر که هیچ، حتی اگر بخواهید برای سالها از یک شهر ایران به یک شهر دیگر بروید، بازهم چالشهای زیادی پیش رو خواهید داشت، حال این بانوی فرهیخته ۱۵ سال در کشورهای دیگر با فرهنگها، زبانها و مردمان متفاوت سفر کرده است، مردمی با طرز فکر و سبک زندگی متفاوت، برای درک این موقعیت کاری از واژهها برنمیآید، یک بانوی مججبه که علیرغم استقلالی که پدر و مادر برای قوی شدن به او دادند اما به تنهایی برای کسب علم به کشورهای دیگر رفته است. چالشها چه از نظر اقامت و چه از نظر تحصیل بسیار بودند. بانو مهرپویان میگوید که «چیزی که به من کمک میکرد تا ادامه بدهم، امید به پیشرفت و در واقع رسیدن به اهدافم بود و اینکه آخرش به بهشت خودم و خاک خودم برمیگردم.»
اما در این راه پر پیچ و خم آزاده یک هدف دیگر را هم دنبال میکرد، او خودش را نماینده ایران میدانست و برای شناساندن اسلام و زن ایرانی به دنیا خودش را تربیت کرد. می گوید: «فکر می کردم که اگر خودم بسازم و سعی کنم خوب باشم و اشتباهی نکنم، معرفی ایران و ایرانی به دنیاست، پس سعی میکردم خودم الگو باشم، چون من آنجا فقط خودم نبودم، بلکه نماینده جامعه ایرانی بودم، پس نباید قوانینی رو زیر پا میگذاشتم.» او به قدری در این مسیر ثابت قدم بود که چندین و چند بار اساتیدش او را به عنوان الگو به دانشجویان دیگر معرفی میکردند.
*عشقی که بعد از ۱۵ سال آزاده را به وطن برگرداند
درس زندگی که پدر در ۱۰ سالگی آموخته بود، باعث شد بعد از گذراندن مقطع کارشناسی ارشد و دکتری در کشورهای مختلف و پژوهشهای علمی بعد از ۱۵ سال به ایران برگردد. وطن برای او فقط یک لوکیشن، محل یا یک مکان نبود.
وطن برایش هویت بود، هویتی که به او انگیزه میداد که به کار و تلاشش ادامه دهد، «وقتی که هویت دارم احساس میکنم که روحی در وجودم جاری است که همواره به من کمک میکند وقتی آدم هویت نداشته باشد، سردرگم است. مادرم، پدرم، خانواده ام، وطنم، خاکم و خونم همینجا بود و باید برمی گشتم همه جای دنیا هم باید تلاش کرد چیزی که واقعا کمک میکند، امید است چالشها ممکن است بالا و پایین شوند، ولی با این وجود زمانی که امید هست، میشود از این چالشها عبور کرد».
*حتی وقتی برگشت هم دست از تلاش برنداشت
اما زمانی که برگشت، همه چیز تغییر کرده بود، هیچ کسی را نمیشناخت. دوران تحصیل و کاریاش در ایران نبود و قوانین، آدمها، و حتی خیابانها تغییر کرده بودند. او با یک دهه و نیم تجربه و علم به وطن برگشت که به هموطنانش خدمت کند اما این کار سادهای نبود، قرار نبود برایش فرش قرمز پهن کرده باشند. در آن روزها که او برگشت (سال ۲۰۱۳) جزء ۱۰ زن برتر دانشمند جهان اسلام شناخته شده بود، اما باز هم این سبب نمیشد که به به راحتی پذیرفته شود.
درهای خیلی زیادی را زد تا بتواند مشغول به خدمت شود، به این نتیجه رسید که تا عمر دارد باید تلاش کند، چراکه وقتی دست از تلاش بردارد و زمانی که امیدش را از دست بدهد، دورخودش دیوار کشیده است .خوب می دانست هیچوقت تمام یک ساختمان دیوار نیست، همه ساختمانها در دارند، همه ساختمانها پنجره دارند .گاهی چالشها آنقدر زیاد میشد که ادامه زندگی برایش سخت میشد، اما همین امید و توکل باعث میشد که یک پنجره باز و یک دری گشوده شود.
در نهایت برای خدمت به وطن درخواست عضویت در هیئت علمی دانشگاه را داد و به یک منطقه دور افتاده در سیستان و بلوچستان رفت تا ادامه تجربه زیستی و خدمتش را در آنجا بگذراند و ۴ سال در آنجا مشغول فعالیت شد، بانو مهرپویان میگوید که «اینطوری نبود که همه چی از اول مهیا باشد و آن هم بخشی از زندگی من بود که مرا رشد داد، زنان روستایی به قدری مهربان بودند که برایم غذا درست میکردند و میفرستادند یا مثلا نان محلی میپختند.»
این بانوی دانشمند نمیخواست در راحتی و بدون سختی تنها در تهران مشغول باشد، او میخواست برود به جایی که کمتر کسی میرود و تجربیاتش را به آنها انتقال بدهد. اما تجربه تلخی که او در آن مدت به دست آورد به او سمت و سوی دیگری هم داد. او میگوید: «به عنوان یک استاد وظیفه و رسالتم را خوب انجام ندادم، چراکه فرزندان این مرز و بوم آمال و آرزوها و رویاهای خود را در کشور دیگری میبینند. درحالی که تمام ریشههایشان همینجاست، اما حاضرند تیشه به ریشهشان بزنند و بروند در جایی دیگر که آرزوهایشان برآورده شود، شاید بهتر باشد هرکس خودش آستینها را بالا بزند و فرهنگی را ترویج بدهند که ادامه این همه استعداد و توانایی در حل این مشکلات باشد و این انتظاراتی است که ما باید از دولت و مردم داشته باشیم. چون ما هرجایی برویم آخرش هم خارجی به حساب میآییم».
*زنها با ریشههای محکم تا آسمان قد میکشند
علی رغم میل و علاقهای که برخی از جوانان به رفتن دارند، بانو مهرپویان یک مهاجرت معکوس کرد . او حالا خوشحال از برگشتن است تا این همه تجربه و چالشهایی که گذرانده را با دانشجویان و پژوهشگران و حتی با افراد جامعه به اشتراک بگذارد، چه از لحاظ روحی چه از نظر اندیشه چه از نظر دانش.
بانوی برتر جهان اسلام در حوزه زنان مشغول فعالیت است و معتقد است که زنها درختهای سرسبزی هستند که اگر ریشههایشان محکم شود، تا آسمان هم میتوانند بالا بروند و قد بکشند...