سیستم مدیریت پورتال پایگاه خبری فرایش

همه ما مثل هر سواد دیگری مانند سواد خواندن و نوشتن نیازمند «سواد سیاسی» نیز هستیم و اگر از این سواد محروم باشیم به موجب این بی‌سوادی عواقب خوبی برای خودمان و سرنوشت زندگی‌مان رقم نخواهیم زد.

 بسیاری از مردم در بحث‌های سیاسی عادی و روزانه یکباره از یک جمله برای فرار از بحث و یا درگیر نشدن در آن مباحثه استفاده می‌کنند: «من با سیاست کاری ندارم». جمله آشنایی که بسیاری از ما در دورهمی‌های دوستانه و فامیلی شنیده‌ایم و قرار است ختم یک مباحثه دوستانه و یا فامیلی باشد. اما آیا اینکه کسی بگوید من با سیاست کاری ندارم ممکن است؟ آیا کسی می‌تواند بگوید من با همه چیز کار دارم با جز سیاست؟ جایگاه سواد سیاسی کجاست؟ آیا سواد سیاسی جدای از سایر سوادهای انسان است؟ همه این‌ها سوالاتی است که با «طاهر عطاران» روانشناس شناختی در روزهای داغ انتخاباتی مطرح کردیم.

اصلا «سواد» یعنی چه؟ و به دانستن چه چیزهایی سواد می‌گویند؟

سواد در لغت به معنی سیاهی یا جوهر مرکب است و در کنار آن معانی دیگری هم در لغت‌نامه مانند «کالبد‌تن» یا «کره خاکی» نیز نوشته‌ شده‌است. در اصطلاح هم که همه می‌دانیم به چه معناست که از همان معنای سیاهی یا جوهر و مرکب آمده‌است. در واقع جزء لاینفک سواد استفاده از کاغذ و قلم برای آدم باسواد است.

معنی سنتی سواد در گذشته همان توانایی خواندن و نوشتن و به کار بردن زبان برای خواندن، نوشتن، گوش دادن و سخن گفتن بوده که با مکتوبات و کتابت هم سروکار داشته است. اما این تعریق سنتی سواد که ما اغلب از مراجع مختلف شنیده‌ایم با مداخلات سازمان علمی فرهنگی سازمان ملل (یونسکو) به علت تغییرات نسلی تغییر پیدا کرد. بعد از خواندن و نوشتن، با سواد به افرادی می‌گفتند که توانایی استفاده از رایانه‌ها یا زبان بین‌المللی را داشتند. بعد دیدند این تعریف کفایت نمی‌کند و سواد را در در 7 قالب تعریف کردند:

سواد خواندن و نوشتن، سواد عاطفی، سواد رایانه‌ای، سواد رسانه، سواد تربیتی، سواد مالی. به نظر می‌رسد که حتی با این 7 سواد گفته شده هم تعریف سواد تکمیل نمی‌شود و گاهی تا 34 نوع سواد هم سواد شده‌است. مثل سواد زیست بومی یا اکولوژیک، سواد ریاضی و عددی، سواد دیداری، سواد خانوادگی، سواد اینترنتی، سواد شبکه‌ای، سواد استفاده از تلفن همراه، سواد نظامی و سواد سیاسی.

با این حرفها سواد در واقع توانایی درک و ارتباط دو طرفه با محیط برای دریافت و تکمیل اطلاعات است. این تعریف یک خطی به ما می‌گوید که حالا ممکن این دریافت اطلاعات یک جایی نیاز به سواد خواندن و نوشتن داشته باشد. یک جایی در قالب عاطفه و ارتباطات عاطفی باشد. می‌شود سواد عاطفی و اگر در حوزه ارتباطات باشد، می‌شود سواد ارتباطی باشد و همینطور ادامه دارد. تو اگر به تبع محیطی که در آن قرار داری سواد مرتبط با آن را نداشته باشی- به طور مثال مانند استفاده از اینترنت- خودت از آن محروم می‌شوی. قدیمی‌ها می‌گفتند آدم بی‌سواد مثل آدم کور و کر است یا اینکه نابیناست. حتما می‌دانید که در گذشته خان‌ها از بی‌سوادی کشاورزان سوءاستفاده می‌کردند و در حساب و کتاب‌هایشان دست می‌بردند و آن‌ها هم چون سواد نداشتند خیلی اوقات بدهکار می‌شدند و سرشان کلاه می‌رفت.

در زندگی هم همین است اگر شما بسته به شرایطی که دارید سواد آن شرایط را نداشته باشید خودتان محروم می‌شوید و مجبورید منفعل و پذیرنده باشید.

حالا با این تعاریف و مقدمه‌ها «سواد سیاسی» را چطور می‌شود تعریف کرد و چه فایده‌ای دارد؟

 سواد سیاسی یعنی توانایی درک و تبادل اطلاعات ضروری برای هر شهروند جهت دخالت، مشارکت در تصمیم‌گیری‌های دولتی، فهم اینکه دولت چه کار می‌کند، تصمیمات دولتمردان در جامعه چه تأثیری می‌گذارد و نتایج این تصمیم‌گیری‌ها به چه نحو در زندگی فردی و اجتماعی افراد آن جامعه، مؤثر است.

با این تعریف افرادی که می‌گویند ما با سیاست هیچ کاری نداریم؛ انگار که بگویند که ما با زندگی هیچ کاری نداریم! وقتی شما از سوپرمارکت خرید می‌کنید تا تصمیم‌های کلان زندگیتان تابع سیاست‌هایی است که دولت شما برای شما تعیین می‌کند. وقتی شما از آن سیاست‌ها و نحوه کارکرد آن‌ها اعم از عملکردشان، نتایجشان، نحوه شکل‌گیری تصمیمات‌شان و نتایج احتمالی آتی آن‌ها اطلاعاتی نداشته باشید، یا خودتان را ملزم نکنید که توانایی درک یا تبادل دوطرفه این اطلاعات را داشته باشید انگار مانند همان فرد نابینا یا ناشنوا هستید.

در واقع وقتی ما می‌گوییم سواد سیاسی، یعنی اطلاعاتی که در تمام شئون زندگی اجتماعی یک فرد وجود دارد. هیچ تصمیمی از تصمیمات ما مستقل از جامعه‌ای که در آن زندگی‌ می‌کنیم نیست و همه باید بدانند بخش مهمی از تصمیماتی که در جامعه برای زندگی ما گرفته می‌شود دقیقا توسط دولتی گرفته می‌شود که ما انتخاب می‌کنیم. هر تصمیم ما تابع تصمیمات یا نتیجه تصمیم سیاسی‌ جامعه‌ما است.وقتی سیاستمداران ما در مجلس و یا دولت به یک قانون می‌رسند آن قانون نتایج و آثارش را به تمام زندگی ما می‌گذارد. بر اقتصاد ما، بر آموزش ما و هزارچیز ما اثر دارد.

به نوعی  می‌توان گفت بر آن ۷ آیتمی که یونسکو اعلام کرده بود، اعم از سواد عاطفی، سواد مالی، سواد ارتباطی، سواد رسانه، حتی سواد خواندن و نوشتن و سواد تربیتی  ما تاثیرگذار است. یعنی این حوزه سواد سیاسی چون تصمیماتش بر همه حوزه‌های دیگر اثر می‌گذارد، یکی از مهم‌ترین انواع سواد هست.

پس جمله اینکه «من با سیاست‌کاری ندارم» غلط است چون سیاست با ما کار دارد؟

بله کاملا، چون با این اوصاف که فهمیدیم توانایی درک این تصمیمات دولتی، توانایی درک نحوه شکل‌گیری و اثرگذاری آن‌ها چقدر اهمیت دارد، پس اگر کسی بگوید سواد سیاسی به درد من نمی‌خورد، یا من با سیاست کاری ندارم، یا من تلاش می کنم که خانواده من از سیاست کاملاً جدا باشند، یعنی اینکه من تلاش می‌کنم یکسری افراد نابینا پرورش بدهم. آدم‌هایی که تصمیم‌گیری دولتمردانشان برایشان مهم نباشد و درکش نکنند و نسبت به آن منفعل باشند. این اتفاقاً همان چیزی است که برخی از کسانی که دوست دارند به مردم ظلم کنند می‌خواهند. چون آن‌ها دقیقا می‌خواهند مردم نسبت به تصمیماتشان منفعل باشند. مثل همان خانی که تلاش می‌کرد اهالی روستا باسواد نشوند،زیرا باسواد شدنشان باعث چالش و مطالبه‌گری می‌شد.

جامعه‌ای که سواد سیاسی دارد با جامعه‌ای که مردم آن سواد سیاسی ندارند چه تفاوتی دارد؟

جامعه‌ای که سواد سیاسی ندارد جامعه رام است. آنها نمی‌توانند افراد چالشگر پرورش بدهند تا خواسته‌های به‌ حق‌شان را مطالبه کند. این جامعه، یک جامعه دیکتاتوری می‌شود که کاملاً مرعوب تصمیم‌گیری‌های افراد دولتمرد بالای سرش است. اما در جامعه‌ای که سواد سیاسی رشد پیدا می‌کند، جامعه پویا می‌شود و جامعه اجازه فساد نمی‌دهد. تک‌تک افراد جامعه همان‌طور که فرموده‌اند: «کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته» می‌شوند. همه افراد احساس مسئولیت می‌کنند و می‌دانند که تصمیم‌گیری‌های کلان در تمام ابعاد زندگی اثر می‌گذارد. خانواده من به عنوان یک جزیره مستقل هیچ آسیب یا اثری به آن نمی‌رسد. نتیجه‌ای اعم از خوب یا بد، فایده یا ضرر! ما یک جزیره مستقل نیستیم، خانواده ما نیز یک جزیره مستقل نیستند. همه اعضای یک جامعه و  تک‌تک خانواده‌های یک جامعه، تحت تاثیر تصمیماتی هستند که دولت آن جامعه می‌گیرد.

کسانی که می‌گویند ما با سیاست کاری نداریم، مخاطب افلاطون خواهند بود. افلاطون می‌گوید کسانی که خودشان را از سیاست به دور نگه می‌دارند، توسط احمق‌ها اداره می‌شوند.

یا «برتولت برشت» می‌گوید که بدترین نوع بی‌سوادی، بی‌سوادی سیاسی است. بی سواد سیاسی کور و کر است. او درک سیاسی ندارد و نمی‌داند هزینه‌های زندگی از قبیل قیمت نان، مسکن، دارو، درمان و سایر موارد همیشه وابسته به تصمیمات سیاسی هستند.

آن‌ها به جهل سیاسی خود افتخار می‌کنند و سینه جلو می‌دهند و می‌گویند ما از سیاست بیزار هستیم! اما چنین آدمی نمی‌فهمد که بی‌توجهی به سیاست است که زنان فاحشه و کودکان خیابانی می‌سازد، قتل و غارت را زیاد می‌کند و از همه بدتر بر فساد صاحبان قدرت می‌افزاید. در واقع وقتی که ما می‌شویم اهالی  آن دهکده یا روستایی که سواد ندارند، به خان روستایمان اجازه فساد می‌دهیم، به دولتمان اجازه فساد می‌دهیم.

به نظر شما اوضاع سواد سیاسی در جامعه ما چگونه است؟

در جامعه‌ای مثل کشور ما که در آن تلاش می‌شود سواد سیاسی جامعه بالا برود، تلاش می‌شود افراد، دانشجوها، تحصیلکرده‌ها، حتی دانش آموزان نسبت به مسائل سیاسی حساس باشند، این جامعه منفعل نیست.انقلاب ما یکی از اشکالی بود که تلاش کرد برعکس سازمانی که در این مملکت ۲۵۰۰ سال شکل گرفته بود، مردم را نسبت به تصمیمات سیاسی که در جامعه‌شان گرفته می‌شود، حساس کند و کاری کرد که مردم بتوانند درک درستی از این اتفاقات داشته باشند و نسبت به آن‌ها منفعل نباشند.

مقام معظم رهبری همیشه بر سواد سیاسی نخبگان و دانشجویان ما تأکید کردند. این نقطه مقابل خواسته حاکمان خیلی از جوامع است که شاید می‌خواهند افراد علمی فقط مشغول سواد رسانه‌ای، یا سواد شبکه‌ای خود،  یا سواد خواندن و نوشتن و علمی شوند. اما در جامعه ما بعد از انقلاب به شدت بر سواد سیاسی تأکید شد. بحث رأی دادن و انتخابات هم یکی از الگوهایی بوده که نشان می‌دهد در یک جمهوری، تمام افراد تحت تأثیر نتایج این آرا قرار خواهند گرفت. سیستم انتخابات خودش یک نمونه از این هست که شما بر مبنای سواد سیاسی بیایید و نسبت به تصمیم‌گیر‌ی‌های نهایی منفعل نباشید.

خانواده چطور می‌تواند در تربیت خود «سواد سیاسی» را آموزش و یا ارتقاء دهد؟

ما باید تلاش کنیم که بچه‌های ما، رای‌اولی‌های ما درک درستی از شکل‌گیری قوانین و سیاست‌های کلان کشور داشته باشند. این جدای از این است که باید انواع سوادهای دیگر را نیز به خوبی یاد بگیرند. اما حواسمان باید باشد که فرزندان ما نباید تحث‌تاثیر دیگران و نظرات دیگران درک سیاسی پیدا کنند. این‌طور نباشد که خودشان توانایی درک و تبادل ارتباطات را در حوزه سیاسی نداشته باشند،آن وقت محیطی که اطرافشان هست مانند دوستان و یا افراد ذی‌نفوذ و حتی یک نامزد یا یک کاندیدا آنها را به سمت خاصی هیجانی کند.دقیقاً مثل همان آدم بی‌سوادی که مجبور است هرکس دست‌خطش را به او نشان می‌دهد، حرفش را بپذیرد!

اگر خود ماها و بچه‌هایمان به‌طور مستقل این سواد را نداشته باشیم که این دست‌خط را خودمان بخوانیم، درک کنیم، با آن ارتباط برقرار کنیم، مفهوم آن را بفهمیم و خودمان نامزدها را بشناسیم اشتباه است. خود ما باید درک کنیم که نتایج حرف‌هایی که نامزدها می‌زنند، ادعاهایی که می‌کنند چقدر راست یا دروغ است، چقدر این‌ها می‌تواند عملیاتی باشد. وقتی یک نامزدی قولی می‌دهد، منبعی را اعلام می‌کند؛ به عنوان این‌که من انقدر یارانه می‌دهم، انقدر وام می‌دهم، اینقدر پول می‌دهم، اینقدر تسهیلات ایجاد می‌کنم، تورم را انقدر درصد کاهش می‌دهم و... وقتی ما درکی از محیط و اقتصاد و سیاست‌های کلان اقتصادی کشور نداشته باشیم، ممکن است همین وعده‌ها ما را فریب بدهد. یا ممکن است افرادی که هوادار آن کاندیدا هستند به راحتی در محیط هیجانی ما را فریب بدهند.

آدم‌هایی که خودشان درک  مستقل سیاسی دارند؛  می‌فهمند که فرد اگر قولی می‌دهد از چه منبعی دارد آن قول را می‌دهد. یا وقتی می‌گوید من می‌خواهم یارانه‌ها را فلان قدر افزایش بدهم؛ بر اساس چه منبعی حرف می‌زند. یا برنامه‌های مختلفی که هرکس اعلام می‌کند بر اساس چه منبعی گفته می‌شود. افرادی که این درک را دارند و به این سواد سیاسی رسیده‌اند، می‌توانند درست تحلیل کنند و ببینند کدام نامزد حرف درست و کدام نامزد حرف غلط می‌زند.


ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
کد امنیتی:
* نظر:
سیاسی